ارسلان: دیانا چته عزیزم
ارسلان: دیانا چته عزیزم
دیانا: تروخدا خواهش میکنم الان اگه کسی بفهمه چی
ارسلان: بفهمه چی ؟
دیانا: آخه اون دختره عسل منو هیچ وقت ول نمیکنه
ارسلان: اونو ولش کن خب الان بیا بخوابیم فردا میگم به همه
دیانا: آخه
ارسلان: بغلش کردمو لبش رو بوسیدم و خوابیدیم
( فردا صبح )
دیانا: از خواب پاشدم داشتم خفه میشدم نگاه ساعت کردم ساعت ۷ بود .... ارسلان... ارسلان.
ارسلان: جانم
دیانا: پاشو برو اتاقت سریع تر الان کسی بیدار نیست
ارسلان: دستشو گرفتم و گفتم نخیر من جایی نمیرم اینجا میخوابیم بعد که باهم از یه اتاق خارج بشیم تا یه حدودی از رابطمون رو گفتیم
دیانا: وای نه ارسلان
ارسلان: دستشو گرفتم انداختمش رو تخت .... بگیر بخواب
دیانا: آخ کمرم خورد شد چته
ارسلان: هیش بخواب دیگه
دیانا: خوابم نمیادد
ارسلان: ای بابا رفتم افتادم روش ..
دیانا: چیکار میکنی
ارسلان: دستاشو با دستام گرفتم
دیانا: وای ارسلان الان وقتش نیس ها
ارسلان: لبم رو گذاشتم رو لبش و بلندش کردم
دیانا: لباش رو لبم بود و میخورد لبمو بلندم کرد و لبشو از رو لبم برداشت
ارسلان: دکمه هاشو باز کردم که
دیانا: جان من ارسلان نکن ( با بغض)
ارسلان: باشه پاشو برو آروم کاراتو بکن منم میخوابم وقت صبحانه بیدارم کن
دیانا: مرسی ... از تخت اومدم پایین و پتو انداختم رو ارسلان و از لپش یه بوس کردم و رفتم تو دستشویی و کارای مربوطه رو انجام دادم و اومدم بیرون یه تیشرت لانگ بنفش و یه شلوار مام مشکی پوشیدم و موهامو بستم و یه مینی اسکارف بنفش پوشیدم و نشستم رو تخت
ارسلان: دیانا آماده شدی بیا بریم پایین صبحونه
دیانا: اوک
ارسلان: رفتم دسشویی و موهامو حالت دادم و رفتیم بیرون
دیانا: تروخدا خواهش میکنم الان اگه کسی بفهمه چی
ارسلان: بفهمه چی ؟
دیانا: آخه اون دختره عسل منو هیچ وقت ول نمیکنه
ارسلان: اونو ولش کن خب الان بیا بخوابیم فردا میگم به همه
دیانا: آخه
ارسلان: بغلش کردمو لبش رو بوسیدم و خوابیدیم
( فردا صبح )
دیانا: از خواب پاشدم داشتم خفه میشدم نگاه ساعت کردم ساعت ۷ بود .... ارسلان... ارسلان.
ارسلان: جانم
دیانا: پاشو برو اتاقت سریع تر الان کسی بیدار نیست
ارسلان: دستشو گرفتم و گفتم نخیر من جایی نمیرم اینجا میخوابیم بعد که باهم از یه اتاق خارج بشیم تا یه حدودی از رابطمون رو گفتیم
دیانا: وای نه ارسلان
ارسلان: دستشو گرفتم انداختمش رو تخت .... بگیر بخواب
دیانا: آخ کمرم خورد شد چته
ارسلان: هیش بخواب دیگه
دیانا: خوابم نمیادد
ارسلان: ای بابا رفتم افتادم روش ..
دیانا: چیکار میکنی
ارسلان: دستاشو با دستام گرفتم
دیانا: وای ارسلان الان وقتش نیس ها
ارسلان: لبم رو گذاشتم رو لبش و بلندش کردم
دیانا: لباش رو لبم بود و میخورد لبمو بلندم کرد و لبشو از رو لبم برداشت
ارسلان: دکمه هاشو باز کردم که
دیانا: جان من ارسلان نکن ( با بغض)
ارسلان: باشه پاشو برو آروم کاراتو بکن منم میخوابم وقت صبحانه بیدارم کن
دیانا: مرسی ... از تخت اومدم پایین و پتو انداختم رو ارسلان و از لپش یه بوس کردم و رفتم تو دستشویی و کارای مربوطه رو انجام دادم و اومدم بیرون یه تیشرت لانگ بنفش و یه شلوار مام مشکی پوشیدم و موهامو بستم و یه مینی اسکارف بنفش پوشیدم و نشستم رو تخت
ارسلان: دیانا آماده شدی بیا بریم پایین صبحونه
دیانا: اوک
ارسلان: رفتم دسشویی و موهامو حالت دادم و رفتیم بیرون
۲۲.۰k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.