من موظفم در قبال حال خودم؛
من موظفم در قبال حال خودم؛
موظفم که خوب بمانم و زمین که خوردم و غمگین که بودم، زودتر بلند شوم و دوباره لبخند بزنم و دوباره امیدهای جدیدی برای خودم دستوپا کنم. من موظفم که زود خوب شوم و زود دردهام را التیام ببخشم و زود زخمهام را ترمیم کنم؛ چون اساساً غمگین بودنِ من، چیزی را درست نمیکند، بلکه همه چیز را
بدتر میکند!
من موظفم به دوری از هرچیز و هرکس و هر مکانی که حال مرا بد میکند. موظفم به درست زیستن، درست انتخاب کردن و درست معاشرت کردن و درست وقت گذراندن؛ جوری که قبل از هر چیزی، حال دلم خوب باشد.
موظفم که خوب بمانم و زمین که خوردم و غمگین که بودم، زودتر بلند شوم و دوباره لبخند بزنم و دوباره امیدهای جدیدی برای خودم دستوپا کنم. من موظفم که زود خوب شوم و زود دردهام را التیام ببخشم و زود زخمهام را ترمیم کنم؛ چون اساساً غمگین بودنِ من، چیزی را درست نمیکند، بلکه همه چیز را
بدتر میکند!
من موظفم به دوری از هرچیز و هرکس و هر مکانی که حال مرا بد میکند. موظفم به درست زیستن، درست انتخاب کردن و درست معاشرت کردن و درست وقت گذراندن؛ جوری که قبل از هر چیزی، حال دلم خوب باشد.
۷.۴k
۲۴ دی ۱۴۰۰