اتتهیونگ عشقم

ا.ت:تهیونگ عشقم...
اروم دستشرو گرفتم و خودم رو تو بغلش جا دادم
ته:ادامه بده چون داری بیشتر تحر°یکم میکنی
ا.ت:چیزههه...من پریودم
دستش رو کرد زیر لباسم و کمرو رو لمس کرد که بدنم لرزید
ته:تاریخش رو یادمه فندق
بو°سه هایی روی گردنم زد که زیر دستش شل شدم کنترلم رو از دست دادم و شروع کردم به نا°له کردن یهو گردنم رو گاز گرفت که جیغم رفت هوا کمرم رو چنگ زد
ته:هیششش صدات در نیاد امروز بدجور ریدی تو اعصابم باید تنبیه بشی
ا.ت:هققق ببخشید تهیونگی
سرم رو تو سینش فشوردم و با چشمای خیلی مظلوم و گربه ایم زل زدم تو چشاش
ته:آخ اونجوری نگام نکن جوجه میگیرم می°کنمتاااا(به به)
ا.ت:عوم بابایی ببشید🥺(همون ببخشید)
ته:حالا شدم باباییت؟
ا.ت:اوهوم بابایی جذابممم منو می بَشی؟(همون می‌بخشی)
ته:شاید اگه بوسم کنی بخشیدم...
نزاشتم حرفش تموم شده و هلش دادم عقب که افتاد رو تخت شبیه بچه گربه ها پریدم روش و لبامش رو بوسیدم
ا.ت:بخشیدی بابایی؟
ته:نوچ کم بود
درباره بوسش کردم اما این دفعه طولانی تر
ا.ت:خوبه
ته:نوچ
با دستام محکم سرش رو گرفتم و لبم رو کوبوندم رو لبش
چون لباسم گشاد بود رفته بود بالا و تهیونگ هم سواستفاده کردن و شروع کردم به لمس کردن کمر لخ°تم...
دیدگاه ها (۱۹)

ولی واقعا بی انصافی بود:)نمی‌فهمم دیگه با این چه مشکلی داشتی...

من کل روز🤌:"ساخت خود بندست پس لطف کن خواستی اصکی بری اجازه ب...

ناموصن چرا؟😐

۴۰۰ تایی شدنمون مبارک🤍🌈

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁵⁹چند روزی گذشته بود.... همه درگیر پیدا کرد...

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط