رویای بزرگ

رویای بزرگ
#part16

(رستا)
چشمامو باز کردم معلوم نیست کی خوابمون برده دیشب
وسیله هامو جمع کردم رفتم پایین خواستم برم بیرون که هانیه خانم(مامان پریا)گفت:
- دخترم کجا میری؟

+ میخوام برم خونمون...

- صبحونه نخوردی که هنوز ، صبحونه بخور بعد اکه خواستی برو

+چشم

رفتم و نشستم

هانیه خانم بعد چند دقیقه گفت:
عزیزم برو پریا رو بیداری کن با هم بیاین صبحونه بخوریم
رفتم بالا و در اتاق رو باز کردم
پریا نشسته بود داشت ماسک صورتشو میزد
صداش زدم

+پریا پریا
پریـــــــــــااااا
وا!چت شده تو چرا جواب نمیدی؟

پریا روشو برگردوند و گفت:
با منی؟

+ پس یا کی ام 😐

-مگه دیشب نگفتی از این به بعد منو به اسم جدیدم صدا میکنی

+اهااا، یادم رفته بود ببخشید خانم لی این سوک
دیدگاه ها (۰)

رویای بزرگ#part17_ این سوک صدام کنی راحت ترم😌+ بله بله خانم ...

رویای بزرگ#part18÷دخترا بیاین بشینید که دوساعته منتظرتونم+بب...

رویای بزرگ#part15سوار ماشین شدیم و رستا رفت به سمت مجتمع لبا...

رویای بزرگ#part14همینجوری رو تخت دراز کشیده بودم که یهو در ا...

#مافیای_من #P5صبح بیدار شدم و دیدم لینو دیشب جا به جا شده و ...

پارت چهلو یکصبح**اونیکس:بیدار شدم و ماری هنوز خواب بود پیشو...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط