رویای بزرگ
رویای بزرگ
#part14
همینجوری رو تخت دراز کشیده بودم که یهو در اتاق باز شد و رستا کنار تخت واستاد
-تو مگه اخر این هفته نمیخوای بری؟!
+اره که چی
-واقعا هیچ کاری نداری که قبل از رفتنت انجام بدی؟
+کار که دارم ولی الان میخوام استراحت کنم
-ینی چی که میخوام استراحت کنم بلند شو ببینــم
+میخوای کجا بری الان؟
-بلند شو لباساتو بپوش تا بهت بگم
رستا در کمدم و باز کرد یک مانتو و شلوار برداشت و انداخت رو تخت
-من میرم تا ۱۰ دقیقه دیگه باید اماده بیای پایین...
منتظر جواب نموند و رفت بیرون
اول نگاهی به لباسا انداختم اما بعد یاد حرف رستا افتادم که فقط ۱۰ دقیقه بهم فرصت داده سریع از جام بلند شدم لباسامو پوشیدم و یکم آرایش کردم رفتم پایین
رستا تا دید اماده ام گفت:
بریم.
+من هنوز نمیدونم میخوای منو کجا ببری
-بریم تو راه بهت میگم
(رستا چون به رانندگی علاقه داره یه چند وقتیه ماشین خریده اما چون گواهینامه نداره همه جا باهاش نمیره و فقط وقتی دوتایی با هم میریم بگردیم ماشینشو برمیداره)
#part14
همینجوری رو تخت دراز کشیده بودم که یهو در اتاق باز شد و رستا کنار تخت واستاد
-تو مگه اخر این هفته نمیخوای بری؟!
+اره که چی
-واقعا هیچ کاری نداری که قبل از رفتنت انجام بدی؟
+کار که دارم ولی الان میخوام استراحت کنم
-ینی چی که میخوام استراحت کنم بلند شو ببینــم
+میخوای کجا بری الان؟
-بلند شو لباساتو بپوش تا بهت بگم
رستا در کمدم و باز کرد یک مانتو و شلوار برداشت و انداخت رو تخت
-من میرم تا ۱۰ دقیقه دیگه باید اماده بیای پایین...
منتظر جواب نموند و رفت بیرون
اول نگاهی به لباسا انداختم اما بعد یاد حرف رستا افتادم که فقط ۱۰ دقیقه بهم فرصت داده سریع از جام بلند شدم لباسامو پوشیدم و یکم آرایش کردم رفتم پایین
رستا تا دید اماده ام گفت:
بریم.
+من هنوز نمیدونم میخوای منو کجا ببری
-بریم تو راه بهت میگم
(رستا چون به رانندگی علاقه داره یه چند وقتیه ماشین خریده اما چون گواهینامه نداره همه جا باهاش نمیره و فقط وقتی دوتایی با هم میریم بگردیم ماشینشو برمیداره)
۱.۳k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.