وضعشون خیلی خوب نبود

وضعشون خیلی خوب نبود ...
تازه به زور یه ماشین معمولی خریده بود ...
میگفت اولین بار که ماشین رو آوردم خونه ، مادرم و خواهرم اومدن جلو و تبریک و ...
میگفت مادرم خیلی خوشحال شده بود و میخواست برای کمک، ماشینو یکم تمیز کنه ... یه کیسه زیپ دار دستش بود با همون کیسه شروع کرد ماشین رو تمیز کردن ...
- یه وقت دیدم زیپ فلزی کیسه، داره رو ماشین کشیده میشه و خط می اندازه رو بدنه ... داشتم می دیدم ولی نمی تونستم هیچی بگم
مادرم با کلی عشق داشت ماشین پسرش رو تمیز میکرد ... اگ تمام ماشین رو هم خط خطی میکرد نمی تونستم هیچی بش بگم ...
نمی تونستم بگم مامان نکن داری خط میندازی
حتی نمی تونستم بگم بسه خودم بعدا ...
میگفت : این اما فقط برای مادر بود ...

میگفت : یه گوشه ماشینم هنوز اون خط ها پیداست ، و یادگاری مادر ...

کاش همیشه يادمون باشه چطور با مادرمون حرف بزنیم ...
فلا تقل لهما اف و قل لهما قولا کريما (قرآن ، سوره اسرا)
دیدگاه ها (۷)

مظلوم دیروز ...غریب و بی یاور دیروز...اما!!!مظلوم امروز ...غ...

جريـــمه مشـــق امشــب...!صـــد بار بنويس...!آقايـي کــه يــ...

فردا که نوبتت شد آمادگی شو داری

.

هیچ وقت عاشق نشو وابسته نشو دل نبند چرا؟چون مثل من میشی حالا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط