هدیهام از تولد گریه بود

هدیه‌ام از تولد، گریه بود
خندیدن را تو به من آموختی
سنگ بوده‌ام، تو کوهم کردی
برف می‌شدم، تو آبم کردی
آب می‌شدم، تو خانه دریا را نشانم دادی
می‌دانستم گریه چیست
خندیدن را
تو به من هدیه کردی.
 
از: شمس لنگرودی
دیدگاه ها (۱)

در انتظار توامدر چنان هوایی بیاکه گریز از تو ممکن نباشدتوتما...

وقتی که زندگی منهیچ چیز نبودهیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیوار...

من زاده ی رویاهای توامبه تو اندیشیدمو آفریده شدم...."محمد شم...

بانو ...مریض که می شویپرستار می شوم ...می آیم و می نشینم کنا...

مکاشفه:روزی میرسد که فقط دوساعت آب باشه نزدیک خواهیم دیددیدم...

مکاشفه:دیدم مردی با عبا و کلاه کیپا(کلاه یهودیان) مرا ندا دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط