𝒑𝒂𝒓𝒕27
𝒑𝒂𝒓𝒕27
+هوا سرده یه چیزی بپوش :))
ته: دلسوزی برادرانته ؟ :)) چشم
((ا/ت))
لعنتی چطور میتونست انقدر راحت بگه ؟!
داشتم از تو اتیش میگرفتم ...
چند لحظه ازم دور شد و لباسشو عوض کرد ...
+تو اسانسور منتظرممم (داد زدم که صدام بهش برسه)
جلوی اسانسور ایستادمو دکمشو زدم ...
به جلوی پاهام نگاه میکردم تا اینکه عطرشو کنار خودم حس کردم ...
سرمو بلند کرد ...
چرا ؟ واقعا چرا باید انقدر خوب باشی مرتیکه ؟!
تو این افکار دست و پا میزدم که خندید و تو اسانسور هولم داد جوری که انگار ذهنمو خونده ....
+یاااا
ته: بزن دکمه رو حرف نزن ...
کاری که گفت رو انجام دادم که در بسته شد ....
بوی عطرش توی کل محوطه کوچیک اسانسور پخش شده بود
جوری که اگه حرف بزنم باعث میشه عطرشو قورت بدم ...
+ادکلنو رو خودت خالی کردیاا ...
ته: کی من ؟!
مثلا مشغول بو کردن خودش شد *
ته: نه
سمت من اومد ...
سرشو به موهام نزدیک کرد ...
ضربان قلبم بالا رفت ....
بنظرم این عطر ... عمیق تر و ... خوشبو تر و ...
+برو اونور ...
و در باز شد و راه فرار برام فراهم شد ...
صدای پوزخند زدنشو شنیدم ...
داره باهام بازی میکنه ..
باشه کیم ته ته ...
دارم برات ...
سوار ماشین شدیم ...
چند دقیقه بعد ماشینو پارک کرد ...
+چیشد ؟
ته: امروز روز تعطیله اگه برم جلو تر تو ترافیک گیر میکنیم .. از اینجا پیاده میریم
+مگه نگفتی قرار داری :||
به تته پته افتاده بود ...
بعله بعله کیم ته ته ادم دروغ گو حرفاش یادش میره
ته: اوو راست میگی ولی بهم پیام داد گفت شب همو ببینیم
+شب ؟! اها .. اونوقت کی پیام داد ؟! :)
ته: فضولیش به مادمازل نیومده :)
پوکر نگاهمو عوض کردمو از ماشین پیاده شدم ....
اونم به دنبالم پیاده شد و بعد زدن قفل ماشین خودشو بهم رسوند ....
+عاا... اینجا اینجا
ته: باشه
وارد پاساژ شدیم ...
انواع و اقسام لباسای دخترونه ....
چند دست تیشت و شلوار لش با تم تیره برداشتم ....
ته: اها بده به من اینارو بدم حساب کنن تو برو چند لباس درست حسابی بگیر واسه شرکت
+باشه
((تهیونگ))
اینا چیه اخه ؟!
مگه پسره ؟
خوشم نیومد ...
تک به تک لباساشو به سلیقه خودم عوض کردم ...
تو این لباس چه کیوت میشه ... (خندیدم)
رفتم کنار صندوق همشو سریع تو پاکت گذاشت ...
+اینا رو ام حساب کنید ....
ته: تو ماشین منتظرم ؟ :)
+هان کجاا ؟!
ته: حساب کن بیا دیگه
با چشم اشاره کرد که حساب کنم
ته: خیلی پررویی
+(لبخند حرص دراری زدم)
صندق دار : (خندید) باید با دوست دخترت مهربون تر باشی اون خیلی خوشگله میپره هاا
((ا/ت))
خندم گرفته بود ...
وایییی قیافه ته خیلی جالب بوددد..
شوک شده بود ...
+نه اقا دوست پسرم ن.....
ته: اره دوست پسرشم... مرسی از نصیحتت ایشالا یه دختر خوشگلم نصیب تو شه که به دوست دختر مردم نگاه نکنی برادر :))
اوهوع ...
چیشد اون حس برادرانه کیم تهیونگ ....
ولی از حق نگذریم کرم از خودمه ....
خوشم میاد غیرتی میشه ...
+هوا سرده یه چیزی بپوش :))
ته: دلسوزی برادرانته ؟ :)) چشم
((ا/ت))
لعنتی چطور میتونست انقدر راحت بگه ؟!
داشتم از تو اتیش میگرفتم ...
چند لحظه ازم دور شد و لباسشو عوض کرد ...
+تو اسانسور منتظرممم (داد زدم که صدام بهش برسه)
جلوی اسانسور ایستادمو دکمشو زدم ...
به جلوی پاهام نگاه میکردم تا اینکه عطرشو کنار خودم حس کردم ...
سرمو بلند کرد ...
چرا ؟ واقعا چرا باید انقدر خوب باشی مرتیکه ؟!
تو این افکار دست و پا میزدم که خندید و تو اسانسور هولم داد جوری که انگار ذهنمو خونده ....
+یاااا
ته: بزن دکمه رو حرف نزن ...
کاری که گفت رو انجام دادم که در بسته شد ....
بوی عطرش توی کل محوطه کوچیک اسانسور پخش شده بود
جوری که اگه حرف بزنم باعث میشه عطرشو قورت بدم ...
+ادکلنو رو خودت خالی کردیاا ...
ته: کی من ؟!
مثلا مشغول بو کردن خودش شد *
ته: نه
سمت من اومد ...
سرشو به موهام نزدیک کرد ...
ضربان قلبم بالا رفت ....
بنظرم این عطر ... عمیق تر و ... خوشبو تر و ...
+برو اونور ...
و در باز شد و راه فرار برام فراهم شد ...
صدای پوزخند زدنشو شنیدم ...
داره باهام بازی میکنه ..
باشه کیم ته ته ...
دارم برات ...
سوار ماشین شدیم ...
چند دقیقه بعد ماشینو پارک کرد ...
+چیشد ؟
ته: امروز روز تعطیله اگه برم جلو تر تو ترافیک گیر میکنیم .. از اینجا پیاده میریم
+مگه نگفتی قرار داری :||
به تته پته افتاده بود ...
بعله بعله کیم ته ته ادم دروغ گو حرفاش یادش میره
ته: اوو راست میگی ولی بهم پیام داد گفت شب همو ببینیم
+شب ؟! اها .. اونوقت کی پیام داد ؟! :)
ته: فضولیش به مادمازل نیومده :)
پوکر نگاهمو عوض کردمو از ماشین پیاده شدم ....
اونم به دنبالم پیاده شد و بعد زدن قفل ماشین خودشو بهم رسوند ....
+عاا... اینجا اینجا
ته: باشه
وارد پاساژ شدیم ...
انواع و اقسام لباسای دخترونه ....
چند دست تیشت و شلوار لش با تم تیره برداشتم ....
ته: اها بده به من اینارو بدم حساب کنن تو برو چند لباس درست حسابی بگیر واسه شرکت
+باشه
((تهیونگ))
اینا چیه اخه ؟!
مگه پسره ؟
خوشم نیومد ...
تک به تک لباساشو به سلیقه خودم عوض کردم ...
تو این لباس چه کیوت میشه ... (خندیدم)
رفتم کنار صندوق همشو سریع تو پاکت گذاشت ...
+اینا رو ام حساب کنید ....
ته: تو ماشین منتظرم ؟ :)
+هان کجاا ؟!
ته: حساب کن بیا دیگه
با چشم اشاره کرد که حساب کنم
ته: خیلی پررویی
+(لبخند حرص دراری زدم)
صندق دار : (خندید) باید با دوست دخترت مهربون تر باشی اون خیلی خوشگله میپره هاا
((ا/ت))
خندم گرفته بود ...
وایییی قیافه ته خیلی جالب بوددد..
شوک شده بود ...
+نه اقا دوست پسرم ن.....
ته: اره دوست پسرشم... مرسی از نصیحتت ایشالا یه دختر خوشگلم نصیب تو شه که به دوست دختر مردم نگاه نکنی برادر :))
اوهوع ...
چیشد اون حس برادرانه کیم تهیونگ ....
ولی از حق نگذریم کرم از خودمه ....
خوشم میاد غیرتی میشه ...
۷.۴k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.