آیینه ام، حیران شدنم دست خودم نیست
آیینهام، حیران شدنم دست خودم نیست
ققنوسم و سوزان شدنم دست خودم نیست
من موج تلاطم به تلاطم به تلاطم
دریایم و طوفان شدنم دست خودم نیست
انبوه غزلهای پر از بغضم و هرشب
میبارم و باران شدنم دست خودم نیست
سر میکشم از خویش که سیلاب سکوتم
من رودم و طغیان شدنم دست خودم نیست
من زلزله در زلزله در زلزلههایم
ویرانم و ویران شدنم دست خودم نیست
در پرده نشستم که دهد جام شرابم
مخمورم و پنهان شدنم دست خودم نیست
رم میکنم از بوی ریا ، از نفس شیخ
دیریست گریزان شدنم دست خودم نیست
من شعلهی آتشکدهی شور جنونم
میرقصم و رقصان شدنم دست خودم نیست
از شوق شرابی که شبی داد به من او
میمیرم و بیجان شدنم دست خودم نیست...
#خاصترین
ققنوسم و سوزان شدنم دست خودم نیست
من موج تلاطم به تلاطم به تلاطم
دریایم و طوفان شدنم دست خودم نیست
انبوه غزلهای پر از بغضم و هرشب
میبارم و باران شدنم دست خودم نیست
سر میکشم از خویش که سیلاب سکوتم
من رودم و طغیان شدنم دست خودم نیست
من زلزله در زلزله در زلزلههایم
ویرانم و ویران شدنم دست خودم نیست
در پرده نشستم که دهد جام شرابم
مخمورم و پنهان شدنم دست خودم نیست
رم میکنم از بوی ریا ، از نفس شیخ
دیریست گریزان شدنم دست خودم نیست
من شعلهی آتشکدهی شور جنونم
میرقصم و رقصان شدنم دست خودم نیست
از شوق شرابی که شبی داد به من او
میمیرم و بیجان شدنم دست خودم نیست...
#خاصترین
۳.۱k
۱۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.