به حرف عاشقی باشد جهان با عشق درگیر است
به حرف عاشقی باشد جهان با عشق درگیر است
ولی تو عاشق من شو تمام بودنش با من
بیا و یک شبی با عشق من در خانه ات سر کن
تمام راه را گشتم، نبری دل مگر از من
به ماهی دلم گفتم که ره را بی تو پیماید
ولی با ناله و سختی، زدود از خویش این رهزن
لباس عاشقی بر تن نهاده خوب می چرخی
عجب سوزی بجا مانده میان پاره پیراهن
قفس ها ار چه بسیارند و دل بیمار یار من
ولی تو جلد کویم شو، حصار تن بیا بشکن
بیا با خود کمی خلوت کن و درمان دردی باش
اگر با دیگران رفتم مدارا کن نکن شیون
تو آن ابری که بارانت دلی را سخت ویران کرد
من آن یاقوت مغرورم که نقشی بسته بر دامن
تو را با هر نفس در آسمان من جستجو کردم
و تو انبار کاهی را زدی آتش به یک سوزن
مرا بر کوی خود بردی و آب و دانه ام دادی
نترسیدی که برگردم شوم با دوست اهریمن
مرا با یک کبوتر در دل دنیا رها کردی
ندانستم نداری عشق حتی قدر یک ارزن
خدایا بر دل خسته شود آیا نظر دوزی؟
ندارم جز تو همیاری در این کوی و در این برزن
شعروشراب
ولی تو عاشق من شو تمام بودنش با من
بیا و یک شبی با عشق من در خانه ات سر کن
تمام راه را گشتم، نبری دل مگر از من
به ماهی دلم گفتم که ره را بی تو پیماید
ولی با ناله و سختی، زدود از خویش این رهزن
لباس عاشقی بر تن نهاده خوب می چرخی
عجب سوزی بجا مانده میان پاره پیراهن
قفس ها ار چه بسیارند و دل بیمار یار من
ولی تو جلد کویم شو، حصار تن بیا بشکن
بیا با خود کمی خلوت کن و درمان دردی باش
اگر با دیگران رفتم مدارا کن نکن شیون
تو آن ابری که بارانت دلی را سخت ویران کرد
من آن یاقوت مغرورم که نقشی بسته بر دامن
تو را با هر نفس در آسمان من جستجو کردم
و تو انبار کاهی را زدی آتش به یک سوزن
مرا بر کوی خود بردی و آب و دانه ام دادی
نترسیدی که برگردم شوم با دوست اهریمن
مرا با یک کبوتر در دل دنیا رها کردی
ندانستم نداری عشق حتی قدر یک ارزن
خدایا بر دل خسته شود آیا نظر دوزی؟
ندارم جز تو همیاری در این کوی و در این برزن
شعروشراب
- ۱.۷k
- ۰۶ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط