اسکندر و دیوژن
#اسکندر و #دیوژن
همین که اسکندر، #پادشاه_مقدونی، به عنوان فرمانده و پیشوای کل #یونان در لشکرکشی به #ایران انتخاب شد، از همه طبقات برای تبریک نزد او میآمدند. اما #دیوگنس ( #دیوژن )، #حکیم_معروف_یونانی، که در کورینت به سر میبرد کمترین توجهی به او نکرد. اسکندر شخصاً به دیدار او رفت. دیوژن که از #حکمای_کلبی یونان بود (شعار این دسته #قناعت و #استغناء و #آزادمنشی و #قطع_طمع بود) در برابر آفتاب دراز کشیده بود. چون حس کرد جمع فراوانی به طرف او میآیند، کمی برخاست و چشمان خود را به اسکندر که با #جلال و #شکوه پیش میآمد خیره کرد، اما هیچ فرقی میان اسکندر و یک مرد عادی که به سراغ او میآمد نگذاشت و شعار #استغناء و #بی_اعتنایی را حفظ کرد. اسکندر به او سلام کرد، سپس گفت: «اگر از من تقاضایی داری بگو.»
دیوژن گفت: «یک تقاضا بیشتر ندارم. من از آفتاب استفاده میکردم، تو اکنون جلو آفتاب را گرفتهای، کمی آن طرفتر بایست!».
این سخن در نظر همراهان اسکندر خیلی #حقیر و #ابلهانه آمد. با خود گفتند عجب #مرد_ابلهی است که از چنین فرصتی استفاده نمیکند. اما اسکندر که خود را در برابر #مناعت_طبع و #استغناء_نفس دیوژن حقیر دید، سخت در اندیشه فرو رفت. پس از آنکه به راه افتاد، به همراهان خود که فیلسوف را ریشخند میکردند گفت: «به راستی اگر اسکندر نبودم دلم میخواست دیوژن باشم.» «1»
(1) . #کتاب_تاریخ_علم ، تألیف جرج سارتن، ترجمه آقای #احمد_آرام، صفحه 525.
#استاد_شهید #حضرت_آیت_الله_مرتضی_مطهری . #کتاب_داستان_راستان ، ج 2، ص:85
#گنجینه_علوی_ساوجی
@srazsaveh
همین که اسکندر، #پادشاه_مقدونی، به عنوان فرمانده و پیشوای کل #یونان در لشکرکشی به #ایران انتخاب شد، از همه طبقات برای تبریک نزد او میآمدند. اما #دیوگنس ( #دیوژن )، #حکیم_معروف_یونانی، که در کورینت به سر میبرد کمترین توجهی به او نکرد. اسکندر شخصاً به دیدار او رفت. دیوژن که از #حکمای_کلبی یونان بود (شعار این دسته #قناعت و #استغناء و #آزادمنشی و #قطع_طمع بود) در برابر آفتاب دراز کشیده بود. چون حس کرد جمع فراوانی به طرف او میآیند، کمی برخاست و چشمان خود را به اسکندر که با #جلال و #شکوه پیش میآمد خیره کرد، اما هیچ فرقی میان اسکندر و یک مرد عادی که به سراغ او میآمد نگذاشت و شعار #استغناء و #بی_اعتنایی را حفظ کرد. اسکندر به او سلام کرد، سپس گفت: «اگر از من تقاضایی داری بگو.»
دیوژن گفت: «یک تقاضا بیشتر ندارم. من از آفتاب استفاده میکردم، تو اکنون جلو آفتاب را گرفتهای، کمی آن طرفتر بایست!».
این سخن در نظر همراهان اسکندر خیلی #حقیر و #ابلهانه آمد. با خود گفتند عجب #مرد_ابلهی است که از چنین فرصتی استفاده نمیکند. اما اسکندر که خود را در برابر #مناعت_طبع و #استغناء_نفس دیوژن حقیر دید، سخت در اندیشه فرو رفت. پس از آنکه به راه افتاد، به همراهان خود که فیلسوف را ریشخند میکردند گفت: «به راستی اگر اسکندر نبودم دلم میخواست دیوژن باشم.» «1»
(1) . #کتاب_تاریخ_علم ، تألیف جرج سارتن، ترجمه آقای #احمد_آرام، صفحه 525.
#استاد_شهید #حضرت_آیت_الله_مرتضی_مطهری . #کتاب_داستان_راستان ، ج 2، ص:85
#گنجینه_علوی_ساوجی
@srazsaveh
۱.۶k
۲۵ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.