دلنوشته

#دلنوشته
برای خیلی از شما تصورش هم سخت است. اینکه نه صبح داشته باشی نه شب… که ذهنت در آن واحد هزار جا باشد. یک طرف حواست این باشد که فلان مریض چه خورد، داروهایش را به اندازه گرفت یا نه؛ یک طرف حواست به تازه‌کارها باشد که درست آموزش ببینند و اشتباهی ازشان سر نزند؛ یک طرف به گزارش‌ها، به تغییر وضعیت بیمارها، به حفظ آرامش بخش... که مراقب باشی یادت نرود شب، وقتی همه‌ی شهر چشم‌هایشان را بسته و پتو را تا گردن کشیده‌اند بالا و خواب‌هاي هفت رنگ می‌بینند، بروی نرده‌ی تخت‌ها را بالا بکشی مبادا بیماری غلت بزند و بیفتد. که مراقب باشی بی‌خوابی و خستگی‌ت بی‌تابت نکند. که خودت را بزنی به آن راه و خونی که خونت را می‌خورد ندید بگیری وقتی يكي تمارض می‌کند، خسته و بی‌حوصله سرت داد می‌زند، وقتی همراهی توقع بیجا می‌کند، وقتی انگار از کره‌ای دیگر آمده‌ باشی زبانت را نمی‌فهمند. حواست باشد پلک‌هایت روی هم نیفتند، نکند دادن دارویی به تاخیر بیفتد و زنگی شنیده نشود. که بدانی جمعه و شنبه و تعطیل و غیر تعطیل برای هرکه باشد، برای تو نیست. که فراز صد بند احیایت، شمردن نفس‌های بیمار باشد و پررنگ‌ترین تصویر زندگیت، تصویر ناله و درد و مرگ که همینطور بی‌پروا دور و بر اتاق بیمارانت پرسه می‌زند...
کار هر کسی نیست پرستاری. صبری زینب‌وار می‌خواند و عشقی عظیم که سنگ زیرین آسیاب باشی بی‌اینکه دیده شوی. لااقل نه اینقدر که لایقش هستی. باید شایستگی داشته باشی تا سفیدی روپوش پرستاری به تنت بیاد.
به بهانه #روز_پرستار، دلنوشته یک پرستار، بسیار به دل می‌نشیند.🌹
روزتون مبارک صبورترین‌ها...
در برابر شما و سالی که گذشت، تنها می‌توان تمام قد ایستاد💐
‌دوست داشتی یک‌ قلب داخل کامنت براشون بذار❤️
دیدگاه ها (۳)

مردی که انتظار دارد زنش فرشته باشد، اول باید بهشتی برایش فرا...

❣️یلدا آخرین دلبری پاییز است! مانند زنی که درست لحظهٔ رفتن، ...

ولی واقعا اهمیتی نداره چه اتفاقی می افته ...من قشنگ ترین روز...

من از آن تافته های جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشایماما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط