وسایلم را جمع کردم که زنگ خورد از دو

وسایلم را جمع کردم که زنگ خورد از دو

ستام خداحافظی گردم سوار اتوبوس شدم

سلام اسم من هانوله پارک هانول البته

فامیل اصلی من کیمه چون پدرم وقتی

که من ۵سالم بود که فوت شد! و بخاطر همین

مادرم یا آقای پارک ازدواج کرد ا

من آقای پارک را به اعنوان پدر قبول نمیکنم

آقای پارک یک پسر داره به اسم جیمین داره

که خیلی کراشه .

بلخره رسیدم خونه در را باز کردم وارد خونه

شدم و جیمین را دیدم جیمین روی مبل

نشسته بود بهش سلام کردم

جیمین :سلام مدرسه چطور بود ؟

هانول:سلام مدرسه بد نبود دانشگاه تو چطور بود؟

جیمین:آره خوب بود راستی اوما و اپا رفتن

خونه ی مادر بزرگ رفتن مادر بزرگ مریضه

رفتن پیشش هانول: اوکی

لباس هام را کندم و داخل آشپز خونه رفتم

و نودل درست کردم و جیمین را صدا زدم

و بهش نودل را دادم تا بخوره

جیمین : چند روزه و هانول خوشم میاد پس

تصمیم گرفتم یک فیلم پ..ورن بزارم و مال

خودم کنمش

پس صداش کردم و باهم مشغول فیلم

دیدن شدیم داغ کردم حالم بد بود هانول

را بغل کردم و بسم الله (صبح)

هانول : بلند شدم و با دیدن وضعیتم جیغ

زدم و گریم گرفت

جیمین :چیشده هانول : خیلی بیشعورییی(خودت بیشعوری عنتر،) ببین دختر گیم را گرفتی 😭😭😭

جیمین : اگر دلم میخواست برای من باشی چی؟

هانول:چی جیمین:اوهوم دوست دارم تو چی:منمممم

تماممم میدونم تر زدم راستی میدونستید دوشنبه تولدمه؟💜💕

کامنت بلوبریام؟🥲