ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباری



ز کوی یار بیار ای نسیم صبح غباری
که بوی خون دل ریش از آن تراب شنیدم

گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواه
که من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم

#حضرت_حافظ
دیدگاه ها (۱)

‌دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمی‌آیددمم با جان برآید چون که ی...

‌ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جاناهم محرم عشق تو هم محرم تو...

حمزه فلاح

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط