پارت آخر

پارت۲ آخر

کوک:ا.تتت
ا.ت:نمیدم
کوک:ا.ت بدش به من کار دارم
ا.ت زود از اونجا فرار کرد و کوک افتاد دنبالش بالاخره بعد از۴ دقیقه کوک از پشت ا.ت رو گرفت
کوک: پرنسسم بدش.... به من(نفس نفس)
ا.ت:باید ...بوسم کنیییی(نفس نفس)
کوک لبای ا.ت رو بوسید
کوک: خوبه ؟
ا.ت: آره (ذوق)
دوباره برگشتن به اتاق کار که کوک رفت رو صندلیش نشست
ا.ت:کوکیییی من خوابم نمیبره
کوک: کتاب بخون شاید کمکت کرد
ا.ت:نههه هیچی جز بغل های تو منو نمیتونه بخوابونه
کوک:پرنسسم آخه من الان کار دارم کارام تموم شد میام بغلت میکنم
ا.ت:نهههه(مظلوم)🥺
کوک:خب فعلا بیا بشین رو پاهام
ا.ت رفت و نشست رو پای کوک و بهش تکیه داد کوک موهای ا.ت رو ناز کرد و شروع کرد به چک کردن قرارداد ها
۱و نیم ساعت بعد
ویو کوک:
بالاخره کارام تموم شد که نگاهم به ا.ت افتاد که مثل یه پیشی تو بغلم خوابش برده آروم برآید استایل بغلش کردم و به سمت اتاق مون رفتم آروم گذاشتمش رو تخت و پتو رو کشیدم روش خودمم کنارش دراز کشیدم و یه بوسه ای به سرش زدم و بغلش کردم و طولی نکشید که خودمم خوابم برد
پایان🎀
بهم گفتن اسماتش کن ذهنم یاری نمیده متاسفانه😂
امیدوارم خوشتون اومده باشه✨