پدرم گفت سر سفره دعایی بکنید

پدرم گفت سر سُفره دعایی بکنید

ناگهان داد زدم : دلبر من را برسان🗣

#آمیـــــــــــــن
#شماهم_دعاش_کنید_گناه_داره😄
#کار_از_رسوایی_گذشته😂 😜
دیدگاه ها (۱)

چشم تو شاعر و من کاتب چشمان تواممژه برهم بزنی قافیه را باخته...

نشود فاش کسی آنچه میان من و توستتا اشارات نظر نامه رسان من و...

چــــــارده شعر تر و شاخ نباتے دارم😍 میکنم مهریه اتــــــ، پ...

به مسجد آمدی خندیدم آن شب😄 ز شادی شیخ را بوسیدم آن شب😘 ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط