قرآن چمدان بدرقه بتاب شدم

قرآن، چمدان، بدرقه، بےتاب شدم
بیمار و پراکنده و بےخواب شدم

یک کاسه ی آب و برگ تر چیزی نیست
رفتے و خودم پشت سرت آب شدم
دیدگاه ها (۱)

ما ارتش زینبیه ی محترمیمبا چادر خود نماد بانوی غمیمهرچند بما...

دلت که بگیرددوای دردتشهیدگمنام استکنارسرداربی پلاک فقط توباش...

#برشے_ازوصیت_نامه_شهید به پهلوے شڪسته فاطمه زهرا(س)قسمتان مے...

‌تو چه کرده ای؟کِه خداهمه ات رٰابَرای خودَش خواستوَ نصیبِ مٰ...

می گذشتی سحر از کوچه ی ما ، یادت هست آن قدم های پر از نازو ا...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱

پارت11رمان فیککه یهو نگاه های سنگین کشی رو روی خودم حس کردمن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط