پارترمان فیک

پارت11رمان فیک
که یهو نگاه های سنگین کشی رو روی خودم حس کردم
نگاه کردم کسی رو ندیدم رو ندیدم تا اینکه روی درخت رو نگاه کردم
یه ادم سیاه پوش روی درخت بود
کل صورتش پوشیده بود اما دهنش تنها معلوم بود
یه لبخند زد که واقعا ترسیدم
زیر لب ی چیزایی پچ پچ میکرد
رنگم شده بود عین گچ که جون کوک
گفت
ج:هویی لیسا
4ساعته دارم صدات میزنم کجا سر میبری؟؟؟
ل:زبونم گرفته بود اما گفتم
ر.رودرخت ی. ینفره
کوک نگاه کرد گفت
ج؛ نچ تو حالت خوب نیست کسی روی درخت نیست خیالاتی شدی
ل: برگشتم دیدم کسی روی شاخه درخت نیست اما هنوز نگاهشو روی خودم حس میکردم که دیدم ی شنل سیاه سری از رو درخت پرید یعنی ادم بود اما من پیر دیدم
با خودم گفتم نه ولش کن خیالاتی شدم و رفتم کوک بغل کردم گفتم
مرسی
ج:خواهش فسقلی
دیدم امیر لال شده بود بجای اینکه حسودی کنه لیست بغل منه بهمون لبخندم زد
ج:هوی بزغاله تو چت شده؟؟ راستی راستی داشتی رفیقتو به مرگ میرسوندی
؟ :خب چ میدونستم عموت گولم زد
ج:عموم چی گفت؟؟
تاخواست زر بزنه صدای شلیک از تو عمارت امد
ل:بلند سدیم من پشت سرشون میدویدم که یدفعه...
شرط
کامنت ها بالای 25
لایک 3تا
ببینید کم کردمااا
دیگه ببخشد میخوام جای هیجانی تموم بشه برا همین پارت ها زیاد کم میشن
دیدگاه ها (۷)

سلام سیسی هااسلاید اول رو تو پست قبلی خیلیاتون پسندتون شدشنظ...

رمان فیک پارت 9 اره دیگه 9پارت 10هست این پارت🤦‍♀️اروم اروم س...

خب بچه ها دفعه قبلش خیلیاتون اسلاید 2وم و 3وم رو انتخاب کردی...

دوست پسر دمدمی مزاج

رمان عشق چیز خوبیه پارت ۸ وسایل رو چیدم که زنگ خونه خورد رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط