عشق تعريف های زيادی دارد...
عشق تعريف های زيادی دارد...
هر كس تعريف خودش را دارد، به اندازه ظرف وجودش... و من فهميده ام، عشق سراسر مستيست... بدون خودخواهی، بدون خواستن هيچ چيز جز بودنش، خوب بودنش...
عشق دليل نمی خواهد، مرز ندارد، مستيست، هوشياری ندارد... عاشق كه باشی"من" نمی ماند، همه چيز "او" ست. عاشق غرق سكوت ميشود، عاشق تنها چشم میشود، تنها گوش ميشود...
عاشق كوير است و معشوق باران...
عاشق آتش می شود و می سوزد...
و هيچ نمی خواهد...
شيرين نيست؟!
كسی هيچ چيز از تو نخواهد جز بودنت؟ هر طور كه باشی، خوبی و بديت، رفتن و ماندنت، اخم و لبخندت، همه را عاشقانه بخواهد... بودنت را بخواهد...
مست بودنت باشد آنطور كه هيچ شرابی مستش نكند...
فقط عاشق می فهمد عمق كلمات را...
فقط او می فهمد نياز كوير به باران يعنی چه؟!
فقط او می فهمد سوختن را...آتش را...
شراب و مستی را...
هر كس تعريف خودش را دارد، به اندازه ظرف وجودش... و من فهميده ام، عشق سراسر مستيست... بدون خودخواهی، بدون خواستن هيچ چيز جز بودنش، خوب بودنش...
عشق دليل نمی خواهد، مرز ندارد، مستيست، هوشياری ندارد... عاشق كه باشی"من" نمی ماند، همه چيز "او" ست. عاشق غرق سكوت ميشود، عاشق تنها چشم میشود، تنها گوش ميشود...
عاشق كوير است و معشوق باران...
عاشق آتش می شود و می سوزد...
و هيچ نمی خواهد...
شيرين نيست؟!
كسی هيچ چيز از تو نخواهد جز بودنت؟ هر طور كه باشی، خوبی و بديت، رفتن و ماندنت، اخم و لبخندت، همه را عاشقانه بخواهد... بودنت را بخواهد...
مست بودنت باشد آنطور كه هيچ شرابی مستش نكند...
فقط عاشق می فهمد عمق كلمات را...
فقط او می فهمد نياز كوير به باران يعنی چه؟!
فقط او می فهمد سوختن را...آتش را...
شراب و مستی را...
۱۲۵.۴k
۰۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.