از همآغوشی جانم با شوق

از هم‌آغوشی جانم با شوق
در پی تاب و تبی پیچاپیچ
سایه‌ای می‌روید،
در پسِ پرده‌ی هیچ
اگر این سایه به دنیا آید،
فکر سازنده خرابش نکند
فصل رستن باشد،
نفسِ سرد جوابش نکند
و چنان باشد که
آب چشم مردم،
نقش بر آبش نکند
گردن ياهوی حس،
خطِ طوقی بشود
بغضِ صاحب ذوقی،
اشک شوقی بشود
از هم‌آغوشی جانم با شوق
در نیامِ صدفی پیچاپیچ
سایه‌ای می‌روید،
در دلِ پرده‌ی هیچ ...
دیدگاه ها (۳۰)

من اگر می‌دانستم دنیا اینقدر شلوغ است، نمی‌آمدم!صبر می‌کردم ...

عشق تعريف های زيادی دارد...هر كس تعريف خودش را دارد، به اندا...

ای غمت معجزه‌گر! ای حرمت معجزه‌گاه!شب مصیبت‌زده‌ی توست که پو...

بعضی رابطه‌ها تموم میشه، نه چون آدماش با هم بدن یا نمی‌سازن....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط