کاش میشد یکبار برای همیشه مغزم را بگذارم برروی سفرهی

کاش می‌شد یک‌بار، برای همیشه مغزم را بگذارم برروی سفره‌ی پهن شده‌ی میز ناهارخوری آشپزخانه، با نمک فراموشی، ببلعمش و قورتش بدهم؛ که دیگر هیچ فکری از درون، گوشت روحم را نجوَد.
دیدگاه ها (۰)

وحشتناک دوستت دارم. اگر هر بار که به تو فکر می‌کنم گلی شکفته...

دیرگاهی‌ست که افتاده‌ام از خویش به دورشاید این عید به دیدار ...

ناز چشمان تو را قاب کنم در دل شبتا که مهتاب ننازد به جمالش ه...

این آخرین بار است که آبادی تمام شهر ها را درون چشم هایت میبی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط