ماجرای مرا پایانی نبود

ماجرای مرا پایانی نبود
اگر عطر تو
از صندلی برنمی‌خاست
دستم را نمی‌گرفت
و به خیابان نمی‌برد.

شمس_لنگرودی
دیدگاه ها (۱۱)

عشق هم... عشق های قدیم!!مادرم می گوید آن روزها همه چیز خیلی ...

چشمانت ؛همان اتفاقی‌ستکه هر صبح شهر دل من راگرم می‌کند •••#ا...

زندگی مثل یه استکان چای استبه ندرت پیش می آید کههم رنگش درست...

در این ثانیه های آخر عمر زمستان؛که چند روز تا اتمامشان باقیس...

خدایا تو امتحانات پایانی مرا موفق کن ...😔🤲 امین

پاییز دستم را می گیرد و مرا به باغ های انار می بردو تو اناره...

رحمت به مادرم که مرا مجلس تو برد#کربلایی_حسین_طاهری🎤

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط