معرفی کتاب
#معرفی_کتاب
رمان عاشقانه های یونس در شکمماهی
نویسنده:جمشید خانیان
خلاصه: سارا دختر نوجوان سیزده ساله ایست که با خانواده اش در آبادان زندگی می کند. پدر او تعمیر کار پیانو است و موسیقی را خوب می شناسد و با دیدن دستان کشیده سارا آینده درخشانی را در نواختن پیانو برای او پیش بینی می کند. سارا هم با موسیقی و عشق به موسیقی بزرگ شده و به پیانوی دست دومش بنام کوکو عشق می ورزد.
زمانی که پدر برای گذراندن یک دوره به آلمان می رود جنگ شروع می شود. سارا به همراه مادر و برادرش سامان و عمو غازی و خانمش عنقا خانم راهی اهواز می شوند. در بین راه با یونس پسر نوجوان و بی بی، مادربزرگش روبرو می شوند. با شدت گرفتن بمباران آنان ناچار می شوند پیانو را از وانت خارج کرده تا یونس و بی بی را سوار کنند. سارا از آن پس احساس دو گانه ای به یونس دارد از یک طرف از او دلخور است چون او را مسبب از دست دادن پیانوی خود می داند و از طرفی هم نسبت به او کنجکاو و حتی دلبسته است، او را پنهانی تعقیب می کند و مایل است دوست او را بشناسد، از او بسیار می آموزد و در عین حال به ظاهر خود را به او بی توجه نشان می دهد. یونس پسری است کمی از سارا بزرگتر و رفتار عجیبی دارد. خیلی چیزها می داند، ارونه حرف می زند، شعر می گوید و نگاهی زیبا به طبیعت، موسیقی وعشق دارد. زمانی که او ناچار است برای کمک خرج خود و بی بی به کار چاه کنی بپردازد جان خود را از دست می دهد. سارا و سامان تصمیم می گیرند به باغ مورد علاقه او بروند و خبر مرگ او را به دوست نادیده اش برسانند. وقتی سارا با زحمت زیاد بالای دیوار می رود با راز و حقیقت عجیبی روبرو می شود!؟ رازی که به هیچوجه فکرش را نمی کرد.
رمان عاشقانه های یونس در شکمماهی
نویسنده:جمشید خانیان
خلاصه: سارا دختر نوجوان سیزده ساله ایست که با خانواده اش در آبادان زندگی می کند. پدر او تعمیر کار پیانو است و موسیقی را خوب می شناسد و با دیدن دستان کشیده سارا آینده درخشانی را در نواختن پیانو برای او پیش بینی می کند. سارا هم با موسیقی و عشق به موسیقی بزرگ شده و به پیانوی دست دومش بنام کوکو عشق می ورزد.
زمانی که پدر برای گذراندن یک دوره به آلمان می رود جنگ شروع می شود. سارا به همراه مادر و برادرش سامان و عمو غازی و خانمش عنقا خانم راهی اهواز می شوند. در بین راه با یونس پسر نوجوان و بی بی، مادربزرگش روبرو می شوند. با شدت گرفتن بمباران آنان ناچار می شوند پیانو را از وانت خارج کرده تا یونس و بی بی را سوار کنند. سارا از آن پس احساس دو گانه ای به یونس دارد از یک طرف از او دلخور است چون او را مسبب از دست دادن پیانوی خود می داند و از طرفی هم نسبت به او کنجکاو و حتی دلبسته است، او را پنهانی تعقیب می کند و مایل است دوست او را بشناسد، از او بسیار می آموزد و در عین حال به ظاهر خود را به او بی توجه نشان می دهد. یونس پسری است کمی از سارا بزرگتر و رفتار عجیبی دارد. خیلی چیزها می داند، ارونه حرف می زند، شعر می گوید و نگاهی زیبا به طبیعت، موسیقی وعشق دارد. زمانی که او ناچار است برای کمک خرج خود و بی بی به کار چاه کنی بپردازد جان خود را از دست می دهد. سارا و سامان تصمیم می گیرند به باغ مورد علاقه او بروند و خبر مرگ او را به دوست نادیده اش برسانند. وقتی سارا با زحمت زیاد بالای دیوار می رود با راز و حقیقت عجیبی روبرو می شود!؟ رازی که به هیچوجه فکرش را نمی کرد.
۱.۶k
۱۱ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.