چقدر از تو شکستم ، چقدر از تو خمیدم
چقدر از تو شکستم ، چقدر از تو خمیدم
میان اینهمه آدم ، چرا به جز تو ندیدم
همیشه عقل ِ دلم پارسنگ بر می داشت
که قلب دادم و جایش ، چه غصه ها که خریدم !
به باد ِ حادثه کُشتی ، چراغ ِ خانه ی عشقم
به سنگ ِ غصه شکستی ، هزار جام ِ امیدم
برای اینکه بیایی ، چقدر چلّه نشستم
چه طعنه ها که برایت ، از این و آن نشنیدم
دگر گذشته ز سر ، آب و باکی از تو ندارم
که خود ، مهار ِ پلیدت ز پای خسته دریدم
ببین که بر لب ِ گور است ، پای خاطره هایت
نگو که طعمه ی خوبی ، برای طرح ِ جدیدم
مرا و کَشتی ِ دل را ، به گِل نشاندی و اینک
چو ناخداش تو بودی ، به قعر ِ قصه رسیدم !
برای روی سیاهت ، که بر دلم زدی آتشی
چه شاهدی بهْ از این روی زرد و موی سپیدم ...
میان اینهمه آدم ، چرا به جز تو ندیدم
همیشه عقل ِ دلم پارسنگ بر می داشت
که قلب دادم و جایش ، چه غصه ها که خریدم !
به باد ِ حادثه کُشتی ، چراغ ِ خانه ی عشقم
به سنگ ِ غصه شکستی ، هزار جام ِ امیدم
برای اینکه بیایی ، چقدر چلّه نشستم
چه طعنه ها که برایت ، از این و آن نشنیدم
دگر گذشته ز سر ، آب و باکی از تو ندارم
که خود ، مهار ِ پلیدت ز پای خسته دریدم
ببین که بر لب ِ گور است ، پای خاطره هایت
نگو که طعمه ی خوبی ، برای طرح ِ جدیدم
مرا و کَشتی ِ دل را ، به گِل نشاندی و اینک
چو ناخداش تو بودی ، به قعر ِ قصه رسیدم !
برای روی سیاهت ، که بر دلم زدی آتشی
چه شاهدی بهْ از این روی زرد و موی سپیدم ...
۵.۵k
۲۱ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.