وقتی تو نیستی گُلَکم خانه خانه نیست
وقتی تو نیستی گُلَکم خانه خانه نیست
فانوسی از ستاره بر این آستانه نیست
وقتی تو نیستی نفسم تنگ میشود
گویی هوای تازه دراین آشیانه نیست
وقتی تو نیستی به غروبانه ی غمت
دیگر سفینه ی غزلم عاشقانه نیست
آه ای سپیدِ یاسِ لبِ حوض... بعد تو
جز رنگِ یأس بر در و دیوار خانه نیست
جز تو به کوچه باغِ غزل ای همه عسل
طرز نگاهِ هیچ کسی آهوانه نیست
گلدانِ خاطراتِ تَرَک خورده ات شکست
دیگر کنار پنجره از او نشانه نیست
چون تخته پاره ای به کجا میکشانیم
ای بیکرانه ای که غمت را کرانه نیست
امشب چگونه بشکند این بغضِ لعنتی
وقتی برای گریه بلندایِ شانه نیست
جزعطر خاطرات تو که ان هم پریدنیست
دیگر برای ماندنم اینجا بهانه نیست
فانوسی از ستاره بر این آستانه نیست
وقتی تو نیستی نفسم تنگ میشود
گویی هوای تازه دراین آشیانه نیست
وقتی تو نیستی به غروبانه ی غمت
دیگر سفینه ی غزلم عاشقانه نیست
آه ای سپیدِ یاسِ لبِ حوض... بعد تو
جز رنگِ یأس بر در و دیوار خانه نیست
جز تو به کوچه باغِ غزل ای همه عسل
طرز نگاهِ هیچ کسی آهوانه نیست
گلدانِ خاطراتِ تَرَک خورده ات شکست
دیگر کنار پنجره از او نشانه نیست
چون تخته پاره ای به کجا میکشانیم
ای بیکرانه ای که غمت را کرانه نیست
امشب چگونه بشکند این بغضِ لعنتی
وقتی برای گریه بلندایِ شانه نیست
جزعطر خاطرات تو که ان هم پریدنیست
دیگر برای ماندنم اینجا بهانه نیست
۵.۷k
۲۱ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.