وقتی از آستانه ی سی ساله گی ام گذشتم

وقتی از آستانه ی سی ساله گی ام گذشتم
تازه فهمیدم هر چه زیستم اشتباه بود
و هر چه برایم ارزش بود کم ارزش شد
حالا میفهمم چیزی با ارزش تر از سلامتی نیست
و چیزی بهتر از لحظه ی حال نداشتم
حالا میفهمم استرس،دلهره،ترس از کنکور،ترس از آینده،امتحان گواهی نامه،آزمون فوق لیسانس،غصه های عصر جمعه،اول مهر،چهارهم فروردین
هـیچکدام نه ماندگار بودند نه ارزش لحظه های هدر رفته ام را دارند
حالا میفهمم یک دندان سالم چند برابر دیپلم می ارزد
کلیه هایم از تمامی مدرک های دنیا با ارزش ترند
و روحم از تمام نگرانی ها
حالا میفهمم یک لحظه در کنار عزیزانم ارزش تمام ثروت های دنیا را دارد
و حالا میفهمم انسان هایی که ذهنشان آزارد است چقدر خوشبختند
و به معنی واقعی در آرامش زندگی میکنند
قدر لحظه هایی رو که در کنار عزیزانمون هستیم بدونیم
دیدگاه ها (۴)

من هستمتو هم هستی!یکی قسمت را صدا بزند...

تولدت مبارک ، البته چند ساعت زودتر 😊 ❤ 😊 ❤ reza6217@

من زنانگی هایم را نمی خواهم!من موهای بلندم را نمی خواهم!من ل...

مازندران، سااااری😍 😍

الماس من پارت ۱۴باد، بی وقفه میان شاخههای خیس درختان زوزه می...

داستان:

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط