منصور کوشان
زندهیاد "منصور كوشان"، شاعر، نويسنده، پژوهشگر و روزنامهنگار ايرانی، در روز پنجم دی ماه سال ۱۳۲۷ خورشیدی، در اصفهان به دنیا آمد.
◇ ︎نمونهی شعر:
(۱)
[نه این مرگ نیست]
نه این مرگ نیست
این جا به جا شدن است
رخسار از خاک بر کشیدن و بر ماه نشستن است
مگر نه این که من، تو، ما
این شبهای هزار ساله را تنها به نور ماه به روز رساندهایم
نگاه کن
هنوز هم آن خندهی خاموش کنار لبهایش به زندگی دیده میشود
هنوز هم فریادش از غبن سنگین سالهای اسارت
صدای سکوت است
هنوز هم با "صدای مرگ"
از من، تو، از ما و از رهایی آیندگان سخنها دارد.
(۲)
[مرثیهی غزال]
{برای دختران غزاله علیزاده}
خاتون ادریسیها پنجمین راه را برگزیده است
ریسمانها را بسوزانید
جنگل دیگر سبز نیست
هیچ سبزی به چشم غزال ما سبز نمیآید
چه سالی! چه سالی
ریشه در زخم دارد
بهارش با زندگی و مرگ در آمیخته است
سپید و صورتی
هالهی چشمانی که از اعماق میجوشد
یأس و فرو افتادگی
مغاک گوهری یافته است
خاک جشنی
زندگی مرگی
دریا و جنگل خاطرهیی
خاتون
جوشان زهر آب افسردگی
فوارهیی از ریسمان و جسارت
میگذرد از درخت و انسان
بر سنگ چینی فرو میافتد.
(۳)
[نانوشتهها]
{با ياد دوستانم محمد مختاری و جعفر پوينده}
هراسان از مرگ میخوابيد
بیخيال از خيالِ زندگی میخراميد
- كه بر بالِ باد بیـداد بيدار بوده ست؟ -
عشقتان
چشمهی شيرينِ خيالست
مرگتان
گهوارهيِ باليدنِ دل
در خاك مینگريم
در آب مینشينيم
به آسمان پشت میكنيم
میدانيم راه در پيشِرو
زربفت تجربهيِ عاشقانست
كتابِ ناتمامِ روياها
نانوشتههايی از خون.
(۴)
سنگی به سنگ دیگر گفت:
- این چشمانداز را
هزار هزار جلوه بودهست
اما نه به این سال که امروز
تاریک
بیآسمانی.
سنگ دیگر گفت:
- پاداش آزاد و مستقل زیستن
شکوه بیمرگیست.
(۵)
شعر
آن قناری تک افتادهی محزونیست
- که به جرم آوازش -
گِل آویز غنارهی قصابانست.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
◇ ︎نمونهی شعر:
(۱)
[نه این مرگ نیست]
نه این مرگ نیست
این جا به جا شدن است
رخسار از خاک بر کشیدن و بر ماه نشستن است
مگر نه این که من، تو، ما
این شبهای هزار ساله را تنها به نور ماه به روز رساندهایم
نگاه کن
هنوز هم آن خندهی خاموش کنار لبهایش به زندگی دیده میشود
هنوز هم فریادش از غبن سنگین سالهای اسارت
صدای سکوت است
هنوز هم با "صدای مرگ"
از من، تو، از ما و از رهایی آیندگان سخنها دارد.
(۲)
[مرثیهی غزال]
{برای دختران غزاله علیزاده}
خاتون ادریسیها پنجمین راه را برگزیده است
ریسمانها را بسوزانید
جنگل دیگر سبز نیست
هیچ سبزی به چشم غزال ما سبز نمیآید
چه سالی! چه سالی
ریشه در زخم دارد
بهارش با زندگی و مرگ در آمیخته است
سپید و صورتی
هالهی چشمانی که از اعماق میجوشد
یأس و فرو افتادگی
مغاک گوهری یافته است
خاک جشنی
زندگی مرگی
دریا و جنگل خاطرهیی
خاتون
جوشان زهر آب افسردگی
فوارهیی از ریسمان و جسارت
میگذرد از درخت و انسان
بر سنگ چینی فرو میافتد.
(۳)
[نانوشتهها]
{با ياد دوستانم محمد مختاری و جعفر پوينده}
هراسان از مرگ میخوابيد
بیخيال از خيالِ زندگی میخراميد
- كه بر بالِ باد بیـداد بيدار بوده ست؟ -
عشقتان
چشمهی شيرينِ خيالست
مرگتان
گهوارهيِ باليدنِ دل
در خاك مینگريم
در آب مینشينيم
به آسمان پشت میكنيم
میدانيم راه در پيشِرو
زربفت تجربهيِ عاشقانست
كتابِ ناتمامِ روياها
نانوشتههايی از خون.
(۴)
سنگی به سنگ دیگر گفت:
- این چشمانداز را
هزار هزار جلوه بودهست
اما نه به این سال که امروز
تاریک
بیآسمانی.
سنگ دیگر گفت:
- پاداش آزاد و مستقل زیستن
شکوه بیمرگیست.
(۵)
شعر
آن قناری تک افتادهی محزونیست
- که به جرم آوازش -
گِل آویز غنارهی قصابانست.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
۷۱۵
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.