پارت ۵
پارت ۵
ددی_فاکر
کوک با لی جونگ جلسه داشت
لی جونگ اهل چین هستش و قراره با کوک یه معامله بزرگ کنن
..........
کوک:: محصوله رو با کشتی یعنی بیاریم؟؟!!
لی جونگ:: بله و نیازه ک یکی از افرادت ک خیلی تو این کارا زرنگ باشه بامن بیاد پکن
میدونی ک خیلیا میخان باندت بهم بریزه...بعدشم نباید لو بریم
کوک:: هوم..میفهمم...
پرش زمانی
یک ساعت بعد...
لی جونگ رفت ب هتلی ک توش اقامت داشت...
کوک:: برین ساناکو رو بیارین
سوهو:: چشم
سوهو یکی از نزدیکترین و صمیمی ترین دوستای کوک بود...
سوهو رفت پیش ساناکو ... دید داره گریه میکنه
سوهو:: س..ساناکو خوبی؟!
ساناکو متوجه شد ک سوهو پیششه
ساناکو:: ه..ها آره چیشده؟!
سوهو:: رئیس کارت داره😐
ساناکو:: اوکی الان میام
سوهو:: من دیگه میرم خدافظ...
ساناکو لباساشو عوض کرد و موهاشو شونه زد...
رفت سمت اتاق کوک...
در زد
کوک:: بله؟!
ساناکو رفت داخل...
سرش پایین بود
ساناکو:: کارم داشتین
کوک:: آره ، باید بری چین...
ساناکو یهو سرشو اورد بالا...
ساناکو:: م..من؟! چرا من آخه؟!
کوک:: اینجا منم ک دستور میدم...لی جونگ برای آوردن محصوله ب یکی از بهترین افرادم نیاز داره،من تورو انتخاب کردم
ساناکو:: اوکی
کوک رفت نزدیکش و چونش گرفت و ارود بالا...
ساناکو مستقیم به چشمای کوک نگاه میکرد...
کوک:: چرا گریه کردی؟!
ساناکو:: چه فرقی برای تو داره؟!
کوک:: یک،جواب سواا منو با سوال نده دو هیچ فرقی نمیکنه
ساناکو:: ب..ببخشید
خب گریم برای اتفاقای امروز صبحه
کوک:: نگران نباش...سوبین رو خاستم بکشم...اما از جونش گذشتم... الآنم برو بیرون...آماده شو فردا بری
ساناکو:: چ..چشم
ساناکو رفت درو باز کرد ک بره
برگشت و به کوک خیره شد...
کوک متوجه نگاه ساناکو شد ولی ری اکشنی نشون نداد...
ساناکو دیگه چیزی نگفت و رفت
میدونست رفتن ب چین براش خطرناکه ولی مجبور بود...
ساناکو ویو:
کاش حداقل یه زره برات اهمیت داشتم..تا با جونم بازی نکنی...
سوبین:: نونااااا
ساناکو:: حییی...سوهوبیییینننن چند بار بگم اینجوری نپر جلوم
سوبین:: ببخشید نونا...ولی کوک چیکارت داشت
ساناکو:: کوک ن عاقای جئون یا رئیس..مأموریت داشت برام...باید برم چین
سوبین:: چیییی..منم میام
ساناکو:: خفه شو...تا برم و بیام دسته گل ب آب ندی ک بری بالا دار
سوبین:: چشم😐راستی امشب مهمونیه
ساناکو:: کجا؟!
سوبین:: همینجا...رئیس جئون کلی آدم دعوت کرد...انگا پارتیه خیلی خوش مبگذره😄😀
ساناکو:: هه...حتما میخاد باز یکیو هرزه خودش کنه...من نیستم خدافظ
سوبین:: ک..کجاا؟!
ساناکو:: حوصله پارتی ندارم...وقتی تموم شد بهم بگو
سوبین:: خیلی خب باشه😕
ساناکو در اصل چشم دیدن اینکه کوک با دخترا لاس بزنه رو نداشت...
ددی_فاکر
کوک با لی جونگ جلسه داشت
لی جونگ اهل چین هستش و قراره با کوک یه معامله بزرگ کنن
..........
کوک:: محصوله رو با کشتی یعنی بیاریم؟؟!!
لی جونگ:: بله و نیازه ک یکی از افرادت ک خیلی تو این کارا زرنگ باشه بامن بیاد پکن
میدونی ک خیلیا میخان باندت بهم بریزه...بعدشم نباید لو بریم
کوک:: هوم..میفهمم...
پرش زمانی
یک ساعت بعد...
لی جونگ رفت ب هتلی ک توش اقامت داشت...
کوک:: برین ساناکو رو بیارین
سوهو:: چشم
سوهو یکی از نزدیکترین و صمیمی ترین دوستای کوک بود...
سوهو رفت پیش ساناکو ... دید داره گریه میکنه
سوهو:: س..ساناکو خوبی؟!
ساناکو متوجه شد ک سوهو پیششه
ساناکو:: ه..ها آره چیشده؟!
سوهو:: رئیس کارت داره😐
ساناکو:: اوکی الان میام
سوهو:: من دیگه میرم خدافظ...
ساناکو لباساشو عوض کرد و موهاشو شونه زد...
رفت سمت اتاق کوک...
در زد
کوک:: بله؟!
ساناکو رفت داخل...
سرش پایین بود
ساناکو:: کارم داشتین
کوک:: آره ، باید بری چین...
ساناکو یهو سرشو اورد بالا...
ساناکو:: م..من؟! چرا من آخه؟!
کوک:: اینجا منم ک دستور میدم...لی جونگ برای آوردن محصوله ب یکی از بهترین افرادم نیاز داره،من تورو انتخاب کردم
ساناکو:: اوکی
کوک رفت نزدیکش و چونش گرفت و ارود بالا...
ساناکو مستقیم به چشمای کوک نگاه میکرد...
کوک:: چرا گریه کردی؟!
ساناکو:: چه فرقی برای تو داره؟!
کوک:: یک،جواب سواا منو با سوال نده دو هیچ فرقی نمیکنه
ساناکو:: ب..ببخشید
خب گریم برای اتفاقای امروز صبحه
کوک:: نگران نباش...سوبین رو خاستم بکشم...اما از جونش گذشتم... الآنم برو بیرون...آماده شو فردا بری
ساناکو:: چ..چشم
ساناکو رفت درو باز کرد ک بره
برگشت و به کوک خیره شد...
کوک متوجه نگاه ساناکو شد ولی ری اکشنی نشون نداد...
ساناکو دیگه چیزی نگفت و رفت
میدونست رفتن ب چین براش خطرناکه ولی مجبور بود...
ساناکو ویو:
کاش حداقل یه زره برات اهمیت داشتم..تا با جونم بازی نکنی...
سوبین:: نونااااا
ساناکو:: حییی...سوهوبیییینننن چند بار بگم اینجوری نپر جلوم
سوبین:: ببخشید نونا...ولی کوک چیکارت داشت
ساناکو:: کوک ن عاقای جئون یا رئیس..مأموریت داشت برام...باید برم چین
سوبین:: چیییی..منم میام
ساناکو:: خفه شو...تا برم و بیام دسته گل ب آب ندی ک بری بالا دار
سوبین:: چشم😐راستی امشب مهمونیه
ساناکو:: کجا؟!
سوبین:: همینجا...رئیس جئون کلی آدم دعوت کرد...انگا پارتیه خیلی خوش مبگذره😄😀
ساناکو:: هه...حتما میخاد باز یکیو هرزه خودش کنه...من نیستم خدافظ
سوبین:: ک..کجاا؟!
ساناکو:: حوصله پارتی ندارم...وقتی تموم شد بهم بگو
سوبین:: خیلی خب باشه😕
ساناکو در اصل چشم دیدن اینکه کوک با دخترا لاس بزنه رو نداشت...
۵۶.۹k
۱۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.