کسی را می شناسم

کسی را می شناسم
که به تق تق پاشنه های کفش یک زن قسم می خورد، که زنانگی آآمیخته ای از سادگی و پیچیدگیست....
گفتم چرا قسم به تق تق پاشنه ها..؟
گفت نگاه داشتن این ریتم قدم های مرتب می‌طلبد
قدم های مرتب یعنی.... تعادل بدن در عین غرور وسکوت
غرور وسکوت یعنی..... عشق،
وقار دست نیافتنی در عین مهربانی ...
مهربانی بی حد در حفظ حریم
که کار هر کس نیست...
از آن روز هر وقت صدای تق تق پاشنه‌ها در کوچه می پیچد
دلم میخواهد
همراه این پیچیدگی ساده ،راه ها ااااا بروم....
دیدگاه ها (۵)

دلم یک ترانه ی غمگین خارجی میخواهد...با زبانی که نمیفهمم چیس...

‌ این زن کیستکه در من نفس می کِشد...؟!من سالها پیش، مُرده ام...

با ترس و لرز،حرف دلم را زدم به تو من دال و واو و سین و تِ دا...

تو وجود هر ادمی رگه هایی از دگرآزاری و سادیسم وجود داره...و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط