شب فراق که داند که تا سحر چند است

628
شب #فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است

گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است

پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است

قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است

که با شکستن #پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است

بیا که بر سر کویت بساط چهره ماست
به جای خاک که در زیر پایت افکنده‌ست

خیال روی تو بیخ امید بنشاندست
بلای عشق تو بنیاد صبر برکند است

عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی
به زیر هر خم مویت دلی پراکند است

اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی
گمان برند که پیراهنت گل آکند است

ز دست رفته نه تنها منم در این سودا
چه دست‌ها که ز دست تو بر خداوند است

فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر دل من بین که کوه الوند است

ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
گمان برند که #سعدی ز دوست خرسند است...


#من_چه_گویم_چون_تو_میدانی_نهان
#مولانا


#حال_دل_بی_تو_خراب_است_تو_دانی_ز_دلم ...



#مذهبی_ها_عاشقترند ...
#چادری_ها_عاشقترند ...
دیدگاه ها (۲)

629#پرده_دار_حریمدل سرا پرده محبت اوستدیده آیینه دار طلعت او...

630مخمور جام عشقم ساقی بده شرابیپر کن قدح که بی می مجلس ندار...

627عزیزم دوستت دارم ولی با ترس و پنهانی که پنهان کردن یک عشق...

هرچه با تنهایی من آشنا تر می شویدیرتر سر میزنی و بی وفا تر م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط