این شعر قصه هر روز من و تو ست آقای من امشب غزل تغ

**((این شعر قصه هر روز من و تو ست))** آقای من امشب غزل تغییر کرده شعرم فضای تازه ای تصویر کرده

شعرم همیشه گفتن «آقابیا» بود ذکر قنوتم خواندن «آقا بیا» بود

امشب، ولی دیدم که اینجا جای تو نیست بین تمام قال ها، آوای تو نیست

دیگر میا اینجا کسی در فکرتان نیست اصلا نیاز هیچ کس، صاحب زمان نیست

زنها گرفتار اصول خاله بازی مردان پی راهی برای پول سازی

در اولویت کسب و کار ست و تجارت حالا اگر فرصت زیاد آمد، عبادت

حالا تو اصلا جای من، با این مشقت وقت دعای ندبه می ماند برایت؟ ! جمعه که تعطیل ست و دائم خواب ماندیم خیلی هنر کردیم اگر یک عهد خواندیم! 《ما شیعه ایم اما فقط در ثبت احوال》 ما بی بخاریم و گرفتاریم و بی حال

ما را هوای نفسمان بیچاره کرده با هر گناهی بینمان افتاده پرده

عیسی نفس! جانی بده این مرده ها را لطفی کن و دستی بکش روی دل ما

آقای من بیدارمان کن این چه حالیست؟ ولله در افکارمان جای تو خالی است!

مردیم از بس حرص و جوش پول خوردیم! از تو جدا ماندیم و آخر گول خوردیم

آقا ببخشم جان تو! جان عمویت! شرمنده از روی توأم، قربان رویت

پایان شعرم را عوض کردم دوباره از شعرهای قبلی ام خواندم دوباره

دق کردم از بس گریه کردم کی میایی؟ امّیدوارم که این جمعه بیایی
دیدگاه ها (۴)

سلام آقا جان ببخشید اگر تلاشمان کم است برای آمدنتان مولا جان...

با این دو قطره کار ماها راه می افتدبی اشک عبد تو درون چاه می...

یا مهــــــــــــدیابری ام، بارانی ام، حال و هوایم خوب نیستچ...

سلام بر آقای غریب و تنهای عالم آقا جان بسیار دلتنگ حضورتان ...

ویو ا /تکه یهو دستش رو گذاشت روی رون پام و فشار داد و گفت بی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط