ولی می دونی چیه

ولی می دونی چیه
در نهایت با وجود وابستگی شدید، لحظه هایی که تو رو به اوج رسونده، سختی هایی که می دونی منتظرته، دلتنگی هایی که از حالا داره بهت چشمک می زنه، خاطره هایی که از یکباره رو سرت آوار شدنشون مطمئنی و با اینکه می دونی قراره بارها بمیری و زنده شی؛ بالاخره یک روزی باید از کسی که تو رو نمی خواد بکنی و بری...
من این کار رو کردم، خیلی ها این کار رو کردن...
می دونی چرا؟
چون تو تا یک زمانی می تونی بایستی و شاهد دست و پا زدن و غرق شدن خودت باشی...
توو لحظات آخر وقتی می بینی که فقط چند ثانیه با غرق شدن فاصله داری میل عجیبی به تسلیم نشدن در تو زنده می شه، میلِ به کمک... و درست این لحظه‌س که یک تنه تمام اون سختی ها رو به جون می خری و به کمک خودت میری...
کسی که از بحران نجات پیدا می کنه احتمالا اون آدم سابق نمی شه اما از اینکه روزی تصمیم گرفته خودش رو نجات بده احساس قدرت و عزت نفس می کنه...
می دونی این خیلی حس شیرینیه...!
به خودت می گی " من تونستم، پس از این به بعد هم می تونم "