اینبار همه چیز

اینبار همه چیز
برعکس اتفاق افتاد
مجنون عاقل شد
آنکه رفته بود برگشت
آسمان خندید و باران گرفت
و دریا دلش را به من زد
دیدگاه ها (۱)

دوقدم مانده که پاییز به یغما بروداین همه‌رنگ ِقشنگ ازکف ِدنی...

حاشا که مرا جز تو در دیده کسی باشدیا جز غم عشق تو در دل هوسی...

این عاشقانه برای توستآری برای تمام جانم‌ گفتن‌های بی‌انتهایت...

لیلی بنشین خاطره ها را رو کنلب وا کن و باواژه بزن جادو کن

،حوالی تو دلتنگی چگونه است؟اینجا باران زد و یکی دلتنگ استو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط