دستهایش
یارجان!
دستهایت تمام دارایی من از تو بود...
تمام چیزی که از تو داشتم...
ما آدمهای پرمشغله ای بودیم...
اما همیشه برای دوست داشتن هم زمان داشتیم...
و همین تنها نقطه قوت این #عاشقانه_ناآرام بود...
اگر از من میپرسیدند چه چیزی را در یارجان بیش از بقیه دوست داشتی میگفتم بعد از لحن دریایی صدایش، دستهایش...
ما با دستهایمان حرفهای مگوی زیادی داشتیم...
گاهی میشد ساعتها کنار هم در سکوت مینشستیم اما دستهایمان با هم حرف میزد...
فرقی نمیکرد کجا!
توی ماشین و موقع رانندگی کردن
توی رستوران و موقع صرف غذا
توی پارک
توی محل کار
همیشه موقع دیدارها، این دستها بودند که زودتر از لبها به سلام باز میشدند...
ممکن بود یک روز قهر کنیم یا حرف نزنیم، اما محال بود همدیگر را از دستمان محروم کنیم...
یادت هست همیشه میگفتم تو رانندگی کن...
من آنقدر محو دستهایت میشوم که فراموش میکنم رانندگی را...
ما با دستهایمان بهم قوت قلب میدادیم... زندگی میبخشیدیم در دنیای مردگان...
قرارمان هم همین بود. نبود یارجان؟
قرارمان همین ایستادن پای زندگی هم بود...
حالا من مانده ام و حسرت دستهایی که دیگر مال من نیست...
مأوای من و خستگیهایم نیست...
نیست تا موقع سلام محکم فشارشان بدهم
نیست تا وقت خداحافظی ببوسمشان و بگویم:
خیلی دوستت دارم. خیلی...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
دستهایت تمام دارایی من از تو بود...
تمام چیزی که از تو داشتم...
ما آدمهای پرمشغله ای بودیم...
اما همیشه برای دوست داشتن هم زمان داشتیم...
و همین تنها نقطه قوت این #عاشقانه_ناآرام بود...
اگر از من میپرسیدند چه چیزی را در یارجان بیش از بقیه دوست داشتی میگفتم بعد از لحن دریایی صدایش، دستهایش...
ما با دستهایمان حرفهای مگوی زیادی داشتیم...
گاهی میشد ساعتها کنار هم در سکوت مینشستیم اما دستهایمان با هم حرف میزد...
فرقی نمیکرد کجا!
توی ماشین و موقع رانندگی کردن
توی رستوران و موقع صرف غذا
توی پارک
توی محل کار
همیشه موقع دیدارها، این دستها بودند که زودتر از لبها به سلام باز میشدند...
ممکن بود یک روز قهر کنیم یا حرف نزنیم، اما محال بود همدیگر را از دستمان محروم کنیم...
یادت هست همیشه میگفتم تو رانندگی کن...
من آنقدر محو دستهایت میشوم که فراموش میکنم رانندگی را...
ما با دستهایمان بهم قوت قلب میدادیم... زندگی میبخشیدیم در دنیای مردگان...
قرارمان هم همین بود. نبود یارجان؟
قرارمان همین ایستادن پای زندگی هم بود...
حالا من مانده ام و حسرت دستهایی که دیگر مال من نیست...
مأوای من و خستگیهایم نیست...
نیست تا موقع سلام محکم فشارشان بدهم
نیست تا وقت خداحافظی ببوسمشان و بگویم:
خیلی دوستت دارم. خیلی...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
۱۲.۳k
۲۴ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.