قدیم بود و من و خانه های کاهگلی

‌ قدیم بود و من و خانه های کاهگِلی
همان محله ی نام آشنای کاهگلی

اذان پیرمُریدانِ خوش صدا، دم صبح...
قنوت پنجره ها... ربنای کاهگلی...

همیشه ساده... صمیمی... همیشه زیبا بود
حیاط خاکی و بی ادعای کاهگلی

من و سماور و چایی و خنده ی بی بی
به روی کرسی اِیوانسرای کاهگلی

دلم دوباره هوای دهات را کرده
همان محله... همان کوچه های کاهگلی

هوای باغچه ها... خانه های یک طبقه...
حیاط... حوض... تنور و نمای کاهگلی

هوای بازی پر های و هوی کودک ها
میان کوچه ی پر سرصدای کاهگلی

دهات پشت دهات است در حوالی شهر
و شهر، عاشق این ردپای کاهگلی

...
بگو مشاور املاک شهر! منتظرم...
بگو چقدر می ارزد بنای کاهگلی؟!!


تقدیم قلبهای پاک شما‌
دیدگاه ها (۴)

‌ سلام من را به طلوع نور برسان دلم عطر صبح می خواهد سلامم را...

‌ وقتیکه شب میشهیه دنیاخاطره،یه دنیاخیالمیاد تو سر آدم...اما...

✨ ...گاهی خدا را صدا کن...✨بی آنکه چیزی بخواهی ...بی آنکه گل...

امروزگلدانهاےلبخندرادرحیاط چهره بگذاریدچشم هاےعاشقتان راآب ب...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط