پس عمو
پس. عمو
مادر تهیونگ رفت و ته به سمت مبل های پذیرایی رفت
ته: سلام جوجه رنگی
لیا :تهیونگی برگشتی؟
ته :آره جوجه برگشتم
این دو همیشه اینجوری بودن
3 سالگی لیا و 11 سالگی تهیونگ (درسته؟🥸)
لیا :تهیونگیییی
ته :جون تهیونگ خوبی بچه ؟
لیا: اله..چرا صورتت زخمه ؟
ته : تو مدرسه دعوا شد تازه چشمم هم کبود کردن نیگا
تهیونگ همیشه دعوا میکرد چون تحمل حرف های مذخرف بقیه رو نداشت
لیا :تهیونگی کوبی؟(خوبی؟) بغض
تهیونگ :آره پرنسسم تهیونگی خوبه چرا بغض کردی ؟
لیا :تهیونگی زخمی شده (گریه)
اون روز با بدبختی تونستن نشون بدن تهیونک خوبه و نیازی به گریه نیست
اما اونا درست پنجسالگی لیا رفتن
لیا خیلی گریه کرد
اما تهیونگ جلوی بقیه گریه نکرد اما شب و روز روز درحال نابود شدن بود چون فرشتش رو گم کرده بود
مادر تهیونگ رفت و ته به سمت مبل های پذیرایی رفت
ته: سلام جوجه رنگی
لیا :تهیونگی برگشتی؟
ته :آره جوجه برگشتم
این دو همیشه اینجوری بودن
3 سالگی لیا و 11 سالگی تهیونگ (درسته؟🥸)
لیا :تهیونگیییی
ته :جون تهیونگ خوبی بچه ؟
لیا: اله..چرا صورتت زخمه ؟
ته : تو مدرسه دعوا شد تازه چشمم هم کبود کردن نیگا
تهیونگ همیشه دعوا میکرد چون تحمل حرف های مذخرف بقیه رو نداشت
لیا :تهیونگی کوبی؟(خوبی؟) بغض
تهیونگ :آره پرنسسم تهیونگی خوبه چرا بغض کردی ؟
لیا :تهیونگی زخمی شده (گریه)
اون روز با بدبختی تونستن نشون بدن تهیونک خوبه و نیازی به گریه نیست
اما اونا درست پنجسالگی لیا رفتن
لیا خیلی گریه کرد
اما تهیونگ جلوی بقیه گریه نکرد اما شب و روز روز درحال نابود شدن بود چون فرشتش رو گم کرده بود
- ۱.۸k
- ۲۹ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط