سناریو بی بلید پارت ۲
سناریو بی بلید پارت ۲
موضوع: اگر یه پسر زیاد نزدیکتون بشه
کاراکتر ها:آیگر، هیوگا، هیکارو، رانتارو، دایگو
ایگر:
داشتید میرفتید پیش ایگر که اشتباهی پیچیدی و متوجه شدی گم شدی: خدایا چی میشه الان ایگر بیاد پیدام کنه ╥﹏╥
که با یه پسر دیگه مواجه شدی: سلام بنظر میاد گم شدی
تو: ام اره!
زمانی که دوباره به راه برگشتی که پسره سریع بغلت کرد رفت، تو هم ببخالش شدی
در صورتی که ایگر نگرانت شده بود و اومده بود دنبالت و اون صحنرو دیده بود
زمانی که رسیدی دید که ایگر یه گوشه نشسته و داره با اشیل حرف میزنه: بنظرت اون پسره که ا/ت رو بغل کرد چی بود؟ ینی ممکنه که اون.....
که سریع رفتی پریدی بغلش: ایگرررررررررر، ببخشید من گم شدم، اون پسره هم فقط قصد کمک داشت
ایگر: اوهوم
تو: اییییی ناراحت نباش دیگههه-بوسیدن لپ-
هیوگا:
یکی از همکلاسیات بود که به صورت عجیبی بعد یه مدت سعی میکرد به تو نزدیک تر شد
که باعث میشد هیوگا خیلی حسودی کنه و ناراحت بشه
که یه روز متوجه شدی داره با هیوکارو حرف میزنه: بنظرت چرا دیگه بهم اهمیت نمیده؟ نکنه ازم خسته شده
بعد از اون وقتی از اتاق اومد بیرون محکم بغلش کردی و فشارش دادی و بهش همه چی رو توضیح دادی
هیکارو:
یه مدت با یه پسری دوست شده بودی اما به چشم برادر میدیدیش، ازت کیچیک تر بود اما قدش نسبت به سنش خیلی بلند بود
یه روز که تو مسابقه اش برنده شد از خوشحالی بغلت مردی که همون موقع هیکارو اومد
بشدت حسودیش گل کرد و خودشو به قهر کردن زد(با بچم چیکار کردی•~•)
وقتی پیداش کردی داشت با خودش با صدای معمولی حرف میزد: اصلا متوجه نمیشم چرا هی اون پسر رو بغل میکنه... مگه من....
که محکم از پشت بغلش کردی:هی تو فکر کردی دوست پسر نازنینم رو بهدیه بچه میفروشم! نه اقای هیزاشی اینطوریا نیست!
رانتارو:
سایلوس از نظر قدرت قوی بود پس سعی کردی باهاش تمرین کنی تا قوی در شی، اما نمیدونستی یکی اینجا داره حسودی میکنه، زمانی که تورو موقع تمرین با سایلوس دید اب نباتش شکست و از اونجا رفت. تو هم دنبالش رفتی که دیدی سرشو رو پاهاش گذاشته
تو: هی هانچو، حالت خوبه؟
رانتارو: خوبم تو بذو با سایلوس تمرین کن
تو: وای هانچوووو (✷‿✷)تو حسودی کردی~بغل کردنش~تو بهترینی من فقط واسه پیشرفت اینکارو کردم~جدا شدن ازش~بیا یا یه مسابقه ببینیم کی قوی تره، بازنده باید واسه برنده کلی خوراکی بگیره!
دایگو:
رفته بودید پارک و داشتید از هوا لذت میبردید، دایگو رفت تا یکم نوشیدنی بگیره(ابمیوه ای ادم مؤمن ❛ ᴗ ❛) که یه پسر اومد و دستشو انداخت دور گردنت:خب شما اینجا چیکار میکنید اونم تنها که کمی هولش دادی اونور: منتظر دوست پسرمم!
پسره که نا تمید شد توجه به روبه رو جلب شد
دایگو داشت لیوان ابمیوه هارث فشار میداد و سعی داشت نفس عمیق بکشه، که پسره در رفت
دایگو: بیا اینم ابمیوه ها ولی قبلش میشه بگی اون پسر کی بود؟
تو: نمیدونم، یه فرد مزاحم
یوووو میناساننن
چطور بود؟ ببخشید دیر پارت میدم و واقعا ایده واسه ادیت ندارم و پنبال چند تا برنامه ادیت تستم که واقعا هیچ کودوم باخاشون نمیتونم کار کنم لما قول میدم فردا پارت جدید بزارم (◠‿◕)
موضوع: اگر یه پسر زیاد نزدیکتون بشه
کاراکتر ها:آیگر، هیوگا، هیکارو، رانتارو، دایگو
ایگر:
داشتید میرفتید پیش ایگر که اشتباهی پیچیدی و متوجه شدی گم شدی: خدایا چی میشه الان ایگر بیاد پیدام کنه ╥﹏╥
که با یه پسر دیگه مواجه شدی: سلام بنظر میاد گم شدی
تو: ام اره!
زمانی که دوباره به راه برگشتی که پسره سریع بغلت کرد رفت، تو هم ببخالش شدی
در صورتی که ایگر نگرانت شده بود و اومده بود دنبالت و اون صحنرو دیده بود
زمانی که رسیدی دید که ایگر یه گوشه نشسته و داره با اشیل حرف میزنه: بنظرت اون پسره که ا/ت رو بغل کرد چی بود؟ ینی ممکنه که اون.....
که سریع رفتی پریدی بغلش: ایگرررررررررر، ببخشید من گم شدم، اون پسره هم فقط قصد کمک داشت
ایگر: اوهوم
تو: اییییی ناراحت نباش دیگههه-بوسیدن لپ-
هیوگا:
یکی از همکلاسیات بود که به صورت عجیبی بعد یه مدت سعی میکرد به تو نزدیک تر شد
که باعث میشد هیوگا خیلی حسودی کنه و ناراحت بشه
که یه روز متوجه شدی داره با هیوکارو حرف میزنه: بنظرت چرا دیگه بهم اهمیت نمیده؟ نکنه ازم خسته شده
بعد از اون وقتی از اتاق اومد بیرون محکم بغلش کردی و فشارش دادی و بهش همه چی رو توضیح دادی
هیکارو:
یه مدت با یه پسری دوست شده بودی اما به چشم برادر میدیدیش، ازت کیچیک تر بود اما قدش نسبت به سنش خیلی بلند بود
یه روز که تو مسابقه اش برنده شد از خوشحالی بغلت مردی که همون موقع هیکارو اومد
بشدت حسودیش گل کرد و خودشو به قهر کردن زد(با بچم چیکار کردی•~•)
وقتی پیداش کردی داشت با خودش با صدای معمولی حرف میزد: اصلا متوجه نمیشم چرا هی اون پسر رو بغل میکنه... مگه من....
که محکم از پشت بغلش کردی:هی تو فکر کردی دوست پسر نازنینم رو بهدیه بچه میفروشم! نه اقای هیزاشی اینطوریا نیست!
رانتارو:
سایلوس از نظر قدرت قوی بود پس سعی کردی باهاش تمرین کنی تا قوی در شی، اما نمیدونستی یکی اینجا داره حسودی میکنه، زمانی که تورو موقع تمرین با سایلوس دید اب نباتش شکست و از اونجا رفت. تو هم دنبالش رفتی که دیدی سرشو رو پاهاش گذاشته
تو: هی هانچو، حالت خوبه؟
رانتارو: خوبم تو بذو با سایلوس تمرین کن
تو: وای هانچوووو (✷‿✷)تو حسودی کردی~بغل کردنش~تو بهترینی من فقط واسه پیشرفت اینکارو کردم~جدا شدن ازش~بیا یا یه مسابقه ببینیم کی قوی تره، بازنده باید واسه برنده کلی خوراکی بگیره!
دایگو:
رفته بودید پارک و داشتید از هوا لذت میبردید، دایگو رفت تا یکم نوشیدنی بگیره(ابمیوه ای ادم مؤمن ❛ ᴗ ❛) که یه پسر اومد و دستشو انداخت دور گردنت:خب شما اینجا چیکار میکنید اونم تنها که کمی هولش دادی اونور: منتظر دوست پسرمم!
پسره که نا تمید شد توجه به روبه رو جلب شد
دایگو داشت لیوان ابمیوه هارث فشار میداد و سعی داشت نفس عمیق بکشه، که پسره در رفت
دایگو: بیا اینم ابمیوه ها ولی قبلش میشه بگی اون پسر کی بود؟
تو: نمیدونم، یه فرد مزاحم
یوووو میناساننن
چطور بود؟ ببخشید دیر پارت میدم و واقعا ایده واسه ادیت ندارم و پنبال چند تا برنامه ادیت تستم که واقعا هیچ کودوم باخاشون نمیتونم کار کنم لما قول میدم فردا پارت جدید بزارم (◠‿◕)
۷.۰k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.