نامخاندان جئون
نام:خاندان جئون
PART:11
ا.ت:شرمنده ولی این همه غذا مال تو نیست
یونجی:حالا هرچی جونگ کوکی خیلی دلم برات تنگ شده بود
جونگ کوک:من . منم همینطور(لبخند زوری )
ا.ت:بجایه این حرفا بیاین غذا بوخوریم یخ کرد
جونگ کوک:باشه میشه بری کنار یونجی؟
یونجی:چشم جونگ کوکی
ا.ت:اَه چقدر لوسه(آروم)
یونجی:چیزی گفتی؟
ا.ت:نه
جونگ کوک پوزخند زد معلوم بود شنیده چی گفتم رفتیم غذا رو گذاشتیم روی میز میخواستم پیش جونگ کوک بشینم که یهو یونجی هُلَم داد
ا.ت:چیکار میکنی؟(عصبی)
یونجی:میخوام پیش جونگ کوک جونم بشینم (لوس)
ا.ت:به جهنم
رفتم اون ور میز نشستم و شروع کردیم به خوردن غذا یونجی هی داشت با جونگ کوک حرف میزد داشت مخمو میخورد با اون صدای نَکَرَش که یهو فکری به ذهنم رسید اشکالی که نداره یکم فشاری بشه
ا.ت:جونگ کوک بابابزرگ نگفت کی باید ازدواج کنیم؟
یونجی:چی؟ ازدواج؟(شکه)
ا.ت:آره قراره من و جونگ کوک باهم ازدواج کنیم
جونگ کوک:احتمالا وقتی از سفر برگشتن ازدواج کنیم(لبخند)
مثل اینکه فهمیده بود که نقشست
ا.ت:باشه
PART:11
ا.ت:شرمنده ولی این همه غذا مال تو نیست
یونجی:حالا هرچی جونگ کوکی خیلی دلم برات تنگ شده بود
جونگ کوک:من . منم همینطور(لبخند زوری )
ا.ت:بجایه این حرفا بیاین غذا بوخوریم یخ کرد
جونگ کوک:باشه میشه بری کنار یونجی؟
یونجی:چشم جونگ کوکی
ا.ت:اَه چقدر لوسه(آروم)
یونجی:چیزی گفتی؟
ا.ت:نه
جونگ کوک پوزخند زد معلوم بود شنیده چی گفتم رفتیم غذا رو گذاشتیم روی میز میخواستم پیش جونگ کوک بشینم که یهو یونجی هُلَم داد
ا.ت:چیکار میکنی؟(عصبی)
یونجی:میخوام پیش جونگ کوک جونم بشینم (لوس)
ا.ت:به جهنم
رفتم اون ور میز نشستم و شروع کردیم به خوردن غذا یونجی هی داشت با جونگ کوک حرف میزد داشت مخمو میخورد با اون صدای نَکَرَش که یهو فکری به ذهنم رسید اشکالی که نداره یکم فشاری بشه
ا.ت:جونگ کوک بابابزرگ نگفت کی باید ازدواج کنیم؟
یونجی:چی؟ ازدواج؟(شکه)
ا.ت:آره قراره من و جونگ کوک باهم ازدواج کنیم
جونگ کوک:احتمالا وقتی از سفر برگشتن ازدواج کنیم(لبخند)
مثل اینکه فهمیده بود که نقشست
ا.ت:باشه
- ۵.۴k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط