روسری قرمز
روسری قرمز
هنوز ازدواج نکرده بودیم. تو یکی از سفراش همراش بودم. تو ماشین یه هدیه بهم داد! اولین_هدیه ش به من بود. خیلی خوشحال شدم. همونجا بازش کردم، روسری بود. یه روسری قرمز با گلای درشت جا خورده بودم با لبخند و شیرین گفت: "بچهها دوست دارن با_روسری ببیننت"
میدونستم که بهش ایراد میگیرن که چرا خانومی رو که بی_حجابه با خودت میاری! خیلی سعی میکرد منو به بچهها نزدیک کنه. می گفت: "ایشون خیلی خوبن اینطور که شما فکر میکنید نیست به خاطر شما میان اینجا و میخوان از شما یاد بگیرن. انشاءالله خودمون یادش میدیم "
نگفت این ,حجابش درست نیست, نگفت مثه ما نیست !نگفت فامیلش چنین و چنان هستن,. این رفتارش خیلی روم اثر گذاشت. اون منو مثه یه بچهی کوچیک قدم به قدم جلو برد و به اسلام آورد. نُه ماهِ زیبا باهم داشتیم ...
#راوی_خانم_غاده_جابر
(همسر لبنانی شهید) #شهید_مصطفی_چمران
#خاکیان_خدایی #هدایت_تا_شهادت
هنوز ازدواج نکرده بودیم. تو یکی از سفراش همراش بودم. تو ماشین یه هدیه بهم داد! اولین_هدیه ش به من بود. خیلی خوشحال شدم. همونجا بازش کردم، روسری بود. یه روسری قرمز با گلای درشت جا خورده بودم با لبخند و شیرین گفت: "بچهها دوست دارن با_روسری ببیننت"
میدونستم که بهش ایراد میگیرن که چرا خانومی رو که بی_حجابه با خودت میاری! خیلی سعی میکرد منو به بچهها نزدیک کنه. می گفت: "ایشون خیلی خوبن اینطور که شما فکر میکنید نیست به خاطر شما میان اینجا و میخوان از شما یاد بگیرن. انشاءالله خودمون یادش میدیم "
نگفت این ,حجابش درست نیست, نگفت مثه ما نیست !نگفت فامیلش چنین و چنان هستن,. این رفتارش خیلی روم اثر گذاشت. اون منو مثه یه بچهی کوچیک قدم به قدم جلو برد و به اسلام آورد. نُه ماهِ زیبا باهم داشتیم ...
#راوی_خانم_غاده_جابر
(همسر لبنانی شهید) #شهید_مصطفی_چمران
#خاکیان_خدایی #هدایت_تا_شهادت
۱.۲k
۰۹ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.