روزی که فهمید میخام علوم انسانی بخونم کلی عصبانی شد ، یجو
روزی که فهمید میخام علوم انسانی بخونم کلی عصبانی شد ، یجوری حرص میخورد که انگار دوباره یچیزی به کراش کُره ایش گفتم ، آخر سرم بعد کلی جر و بحث واسم نوشت : " اصلا همچی به جهنم ، ولی کاش این کارو نمیکردی کیانا ، حداقل میومدی تجربی که ور دل خودم باشی " و رفت!
میدونستم برای خودم این سخت ترین راه ممکنه!
یجایی که هیچ کدوم از دوستام نیستن ، تنهایی مطلق و دیدن آدمایی که تیکه های وجودم بودن تو کلاس بغلی ، کنار آدمای غریبه و صمیمی تر از من!
حال بدی که تا مدت ها باید به دوش میکشیدم!
اون روزا نمیدونستم قراره چی بشه!
چن بار باید با تمام وجود زمین بخورم و کم بیارم ، چن بار جا میزنم و خسته میشم ، چن بار ناامید میشینم یه گوشه و حرف میشنوم به خاطر راهی که انتخاب خودم بوده و براش اشک میریزم!
اما اینو میدونستم که هر چیم بشه این درست ترین انتخاب ممکنه ، رشته ای که از صمیم قلب دوسش داشتم و خیلیا میگفتن توش استعداد دارم!
خیلی گذشته از اون روزا!
شاید بیشتر از سه سال...
تو تمام این سه سال بارها و بارها جا زدم و خسته شدم ، حتی بغض کردم و زدم زیر گریه!
با همچی اذیت شدم!...
از زخم خوردن و خورد شدن توسط آدمایی که اسمشون رفیق بود ، تا امتحانای بی موقه و درس خوندنای سخت!
ولی الان که اینجا وایسادم و با لفظ به قول زهرا "خانومِ دانشجو" دارم واسه آینده میجنگم انگار تموم اون روزای گذشته و مسیری که طی کردم واسم شیرینه!
یجوری که انگار تموم اون سختیا یه بازی بود!
من همیشه دلتنگ گذشته ام اما خوشحالم که همه چیز تموم شده!
خوشحالم که دیگه احساس تنهایی نمیکنم :)
یادم رفت بگم اونی که واسه رشته م سرزنشم میکرد دیگه تو زندگیم نیست ، جای خالیش و آدمایی پر کردن که هزار برابر از خودش ارزشمندترن...
#کیانا_نوشت
ششم آبان ماه 1400
پ.ن : زیادی چرت گفتم!
ولی دلم واسه پارسال و کلاسای آنلاین تنگ شده...
بیشتر از اون واسه رفیقام🙃💔
🙃😂
حرف بزنید!؟🙂 :
https://harfeto.timefriend.net/16359104176232
میدونستم برای خودم این سخت ترین راه ممکنه!
یجایی که هیچ کدوم از دوستام نیستن ، تنهایی مطلق و دیدن آدمایی که تیکه های وجودم بودن تو کلاس بغلی ، کنار آدمای غریبه و صمیمی تر از من!
حال بدی که تا مدت ها باید به دوش میکشیدم!
اون روزا نمیدونستم قراره چی بشه!
چن بار باید با تمام وجود زمین بخورم و کم بیارم ، چن بار جا میزنم و خسته میشم ، چن بار ناامید میشینم یه گوشه و حرف میشنوم به خاطر راهی که انتخاب خودم بوده و براش اشک میریزم!
اما اینو میدونستم که هر چیم بشه این درست ترین انتخاب ممکنه ، رشته ای که از صمیم قلب دوسش داشتم و خیلیا میگفتن توش استعداد دارم!
خیلی گذشته از اون روزا!
شاید بیشتر از سه سال...
تو تمام این سه سال بارها و بارها جا زدم و خسته شدم ، حتی بغض کردم و زدم زیر گریه!
با همچی اذیت شدم!...
از زخم خوردن و خورد شدن توسط آدمایی که اسمشون رفیق بود ، تا امتحانای بی موقه و درس خوندنای سخت!
ولی الان که اینجا وایسادم و با لفظ به قول زهرا "خانومِ دانشجو" دارم واسه آینده میجنگم انگار تموم اون روزای گذشته و مسیری که طی کردم واسم شیرینه!
یجوری که انگار تموم اون سختیا یه بازی بود!
من همیشه دلتنگ گذشته ام اما خوشحالم که همه چیز تموم شده!
خوشحالم که دیگه احساس تنهایی نمیکنم :)
یادم رفت بگم اونی که واسه رشته م سرزنشم میکرد دیگه تو زندگیم نیست ، جای خالیش و آدمایی پر کردن که هزار برابر از خودش ارزشمندترن...
#کیانا_نوشت
ششم آبان ماه 1400
پ.ن : زیادی چرت گفتم!
ولی دلم واسه پارسال و کلاسای آنلاین تنگ شده...
بیشتر از اون واسه رفیقام🙃💔
🙃😂
حرف بزنید!؟🙂 :
https://harfeto.timefriend.net/16359104176232
۱۹.۱k
۰۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.