🖤مافیای من🖤

هیسو: عا راستی قراره خدمتکار شخصی ارباب شی
ا/ت: ارباب؟
هیسو: آره و خدمتکار معمولی...
ا/ت تو دلش: یه حس بهم میگفت باید همین غروب فرار میکردم. عاها... که اینطور..
میتونم اسمتونو بدونم؟
هیسو: عاره حتما... مین هیسو هستم رییس همه ی خدمتکارا.
ا/ت: خوشبختم منم....
هیسو: کیم ا/ت
ا/ت: عاو...
(بازیگر عالی ای بودی)
هیسو: خیلی خب... برو دستشویی کارای لازمتو انجام بده... گرسنه ای؟؟
ا/ت: عامممم.... راستش.... نه!
میشه... بگی کی این لباسای مردونه رو تنم کرده؟
هیسو: نمیدونم! (میدونست، نمیخواست بهت بگه چون میدونست که خجالت میکشی)
ا/ت:....
هیسو: من دیگه باید برم... توعم بیا پایین چون کلی کار داریم
ا/ت: کار؟
هیسو: عاره مگه خدمتکار جدید نیستی؟؟
ا/ت: عاها باشع
هیسو: راستی دستشوییم اونجاست(با اشاره)
یه لحظه دنبالم بیا... از اونجام میتونی بیایی پایین(در واقع راهنماییت کرد)
ا/ت: باشه ممنون....

ویو ا/ت
هیسو رفت منم رفتم دستشویی تا کارامو انجام بدم.
وقتی اومدم دستو صورتمو بشورم که تو آیینه خودمو نگاه کردم گفتم: چرا باید اون عوضی منو بدزده؟ حتما فرار میکنم... ینی... اون بدنمو دیدع؟؟ لعنتی!(شیباللللل)
صورتمو شستم و رفتم بیرون وقتی رفتم دیدم لباس خدمتکاری رو تخت بهم چشمک میزنه:/
تنم کردم و رفتم پایین. یه سالن خیلیییی بزرگ و جذاب بود
هیسو: دخترممم! بیا اینجا.
تصمیم گرفتم هرچیرو که گفت انجام بدم...
بله!
وقتشع قوانینو بهت بگم...


ادامه دارد...


------------------
اینم ازینننن ۷ تا لایک لفطا🎀✨
(لطفا)
به نظرتون فیکم خوبع؟:/
دیدگاه ها (۲۶)

:/

تولدت مبارک جین هیونگگگگگگگگگ 🧸✨🎂

اینم بخونید:/

🖤مافیای من🖤

🖤مافیای من🖤

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط