درخیالات خودم در زیر بارانی که نیست

درخیالات خودم در زیر بارانی که نیست

می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست

می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی

چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست

باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟

باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست

شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند

یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست

چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی

دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟

وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو

پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست

میروی و خانه لبریز از نبودت میشود

باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست

#

رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است

باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست



#پی نوشت:گاهی وقتی هرچقد که تلاش میکنی نمیشه
حتی وقتی خودت میخای بقیه نمیزارن

#پی نوشت تر:از همه ی آلارم های دنیا واهمه دارم چون...
#پی نوشت ترین: شعر بیتا امیری.دکلمه اش رو باصدای #رضا پیربادیان توصیه میکنم عالیه..

#گرفتگی_طوری
دیدگاه ها (۱۴)

این غزل ها همگی گوشه ای از درد من استانقدر شعر برای نسرودن د...

تیزی گوشه‌های ابرویتپیچ و تاب قشنگ گیسویتآن دوتا چشم ماجراجو...

تو همانی که دلم لک زده لبخندش رااو که هرگز نتوان یافت همانند...

موجِ عشق تو اگر شعله به دلها بکشدرود را از جگر کوه ... به در...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه از ...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط