ساعت که از ١٢شب میگذره،آروم آروم درب های مغزت باز میشه و
ساعت که از ١٢شب میگذره،آروم آروم درب های مغزت باز میشه و خاطراتِ به صف کشیده،یکی یکی بدون اینکه نوبت رو رعایت کنن،هجوم میارن سمتت...چپ و راست بهت حمله میکنن...کلی سوال ازت میپرسن که تو حتی واسه یه دونه ی اونا هم جواب نداری...کلی سرکوفت بهت میزنن و با کلی علامت سوال تنهات میزارن...
ساعت که از ١٢ شب میگذره،همه ی ما مثل یه محکوم به اعدامی میمونیم که منتظریم تکلیفمون معلوم شه...
خیلیامون عفو میخوریم و برمیگردیم برای جبران اشتباهات...
خیلیامون هم....
اعدام....
کاش هیچوقت ساعت از ١٢ نگذره...
ساعت که از ١٢ شب میگذره،همه ی ما مثل یه محکوم به اعدامی میمونیم که منتظریم تکلیفمون معلوم شه...
خیلیامون عفو میخوریم و برمیگردیم برای جبران اشتباهات...
خیلیامون هم....
اعدام....
کاش هیچوقت ساعت از ١٢ نگذره...
۱.۷k
۱۴ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.