دوپارتی
#دوپارتی
#هیونجین
#درخواستی
اخر
ثقتی شب عروسی...
ویو ات
ساعت تقریبا۱۶:۱۲بود ویکی داشت ارایش میزاشت ویکی داشت مدل مو درست میکرد نیم ساعت دیگه کار تموم شدم وفقط لباس عروسیم موند ورفتم یه اتاق وشروع کردم یه پوشیدن لباس کردم وبعد پیرهنم چندتا بندداره ونمیتونم ببندمشون ویکی از ارایشگرا صدا زدم واومد درستشون کردم وبعد رویه مبلی تواتاق نشستم وشروع کردم به پوشیدن کفش پاشنه دار سفیدم وبلاخره تموم کردم ویه ساعت تو اتاق بود نگاش کردم که عقربه ی ساعت رو۵ بود وعقربه دقایق بین ۴و۵ بود وبعد ازاتاق بیرون رفتم ویکی ازارایشگراسراغم اومدو گفت
ارایشگر: اوه بانو چقد خوشگلو جذاب شدی مطمئنم داماد ازخوشگلیت سکته میکنه(نیشخند)
ات: خجالتم نده(خجالت)
ارایشگر: بیا تا گیره موهاتو درست کنم
ات: باش
ورفتم روصندلی نشستم واومد وشروع کرد به درستنش بعد ساعت۶:٠۴شد وکاملا امادم...
ویو هیون: ساعت۱۵:٠۸رفتم ارایشگاه مردونه رفتم وموهامو پشت کرد وچندتا زلف جلو صورت گذاشت وارایشم گذاشتم وفکرم همش درگیر ات بود(ات مگه جادو واسه هیون درست کردی؟!) بعد رفتم تو اتاق وشروع کردم پوشیدن لباسام وچندمین بعد کامل لباسامو پوشیدو وبیرون رفتم وارایشگر لباسامو درست کرد وواسم عطر گذاشت چندمین بعد اماده شدم وساعتو دیدم۵:۴۲بود باید میرم سمت ارایشگاه ات بعد ازارایشگاه بیرون زدم ورفتم سمت ماشینمو روشن کردم وحرکت کردم.
ویو ات
تو اتاق انتظار ایستادم وخیلی استرس دارم الان هیون میاد خیلی خوشگلی کرده مطمئنم اصلا به زیبایش نمیرسم وعکاسی وارد اتاق شد وسلام کردیم وچندتا سوال ازم پرسید منم جواب دادم وبم گفته که چندژست واسه عکاسی تنهایی بگیرم منم این کارارو کردم بعد یکی ازارایشگرا درو زد ووارد شدو گفت
ارایشگر: عروس جان داماد رسید
ات: ا. اهان. مم. نون (لکنت)
واییی مگه چمهههه مگه تاحالا هیونو ندیدم هعیییی امیدوارم روزمون خراب نشه وبعد عکاسی سمت یه گوشه ایستاد وشروع به ظبط فیلم کرد.
ویو نویسنده
هیون اروم قدم میزنه تا به اتاقی که ات توش هست رسید وبا دسته گل خوشگل وارد اتاق شد وات ات پشتشو به هیون داده بود وبعد برگشت توچشای هم نگا کردن هیون یه چشمکی زد وخندید ات هم سرشو پایین کرد وبعد هیون سمت ات رفت وگلو بهش داد ودساش روهردوش طرف صورتش گذاشت وبه خودش نزدیک کرد ویه بوسه روپیشونیش گذاشت
.
.
.
.
عروسی تموم شده و سوار ماشین شدیم وسمت خونه حرکت کردیم خیلی استرس دارم طول راه فقط به بیرون پنجره نگا میکنه واصن به هیون نگا نمیکنم ویهویی هیون دسش رو رونم گذاشتو لب زد
هیون: بیب چرا استرس داری(خمار. اروم)
ات: امم عه م. من اس. استرسی ندارم!(لکنت)
هیون: هه معلومه بیب(نیشخند. رون ات روفشرد)
ات: اهه(ناله ارومی کردی)
چندمین بعد خونه رسیدید وهیون ماشنو پارک کرد وازماشین بیرون زد ورفت سمتت ودرو باز کرد ویه دستی زیرکمرت ودست دوم زیر زانوهات گذاشتو بلند کرد وبعد وارد خونه شد ودرو بست وروپلها رفت ووارد اتاق مشترکتون شد
اسمات جنبه نداری نخون🔞😈✨
وتورو روتخت گذاشت وکرواتشو شل کرد ودراورد وروت خیمه زد ولباش رولبات گذاشت وشروع به مک وبوسیدن لبای بامزت شد ویکی ازدساس زیر کمرت بردووبندهای لباستو باز کرد وبایه حرکت لباستو پایین کشید وکاملا دراوردورفت سمت گردنت ومارک کرد ومیبوسید وازت جداشد ودکمه پیرهنشو باز کرد ودراورد ودوباره روت خیمه زد ولباش رولبات گذاشت وعمیق میبوسه وزبونش زبونتو لیس میزنه وتو داخل دهنش ناله میکنی ودسش سمت سوتین سفیدت بزد وباز کرد ودراورد بعد ازلبات دلکند ورفت سمت سینهات یکی میخورده ومیلیسه ودمی فشاد ونیش میزنه توهم نالهای بلندی میزنی وبعد دلکند وشلوارش وباکسرشو دراورد وبعد شورتتو دراورد وسرش بین پاهات برد وشروع کرد به لیسیدن پوس. نت تودست توموهاش فروکردی ویکم محکم گرفتیشون وناله میکنی چندمین بعد سرشو بالا برد وعضوشو سمت پوس. ینت کرد ومیمالید ویهویی کلشو واردت کرد تو یه جیغ بلندی کشیدی وشروع به تلمبه زدن کردو یکم گذشت ویه مایع گرم ازت بیرون اومد وهیون عضوشو دراورد وبه پوسی. نت نگا کرپ ونیشخندی زد وبعد دستمال از میز عسلی کنارتخت برد وتمیزت کرد ودوباره وردویشو تنظیم کرد وشروع به ضربه زدن کرد چند مین بعد باسرعت میکوبه وتو ناله میکنی ونزدیک ارضا هردوتون بود
ات: اههه. ددییی دارم اهه میام
وهیون ضربهاشو سریعتر کرد وچندمین بعد با یه ناله جفتتون کام کردین وخیون خسته وکوفته روتخت افتاد ویه بوسه رولبات گذاشت وتو توبغلش هدایتت کرد وخوابیدید
the end🤍✨
نطردرکامنت💙✨
#هیونجین
#درخواستی
اخر
ثقتی شب عروسی...
ویو ات
ساعت تقریبا۱۶:۱۲بود ویکی داشت ارایش میزاشت ویکی داشت مدل مو درست میکرد نیم ساعت دیگه کار تموم شدم وفقط لباس عروسیم موند ورفتم یه اتاق وشروع کردم یه پوشیدن لباس کردم وبعد پیرهنم چندتا بندداره ونمیتونم ببندمشون ویکی از ارایشگرا صدا زدم واومد درستشون کردم وبعد رویه مبلی تواتاق نشستم وشروع کردم به پوشیدن کفش پاشنه دار سفیدم وبلاخره تموم کردم ویه ساعت تو اتاق بود نگاش کردم که عقربه ی ساعت رو۵ بود وعقربه دقایق بین ۴و۵ بود وبعد ازاتاق بیرون رفتم ویکی ازارایشگراسراغم اومدو گفت
ارایشگر: اوه بانو چقد خوشگلو جذاب شدی مطمئنم داماد ازخوشگلیت سکته میکنه(نیشخند)
ات: خجالتم نده(خجالت)
ارایشگر: بیا تا گیره موهاتو درست کنم
ات: باش
ورفتم روصندلی نشستم واومد وشروع کرد به درستنش بعد ساعت۶:٠۴شد وکاملا امادم...
ویو هیون: ساعت۱۵:٠۸رفتم ارایشگاه مردونه رفتم وموهامو پشت کرد وچندتا زلف جلو صورت گذاشت وارایشم گذاشتم وفکرم همش درگیر ات بود(ات مگه جادو واسه هیون درست کردی؟!) بعد رفتم تو اتاق وشروع کردم پوشیدن لباسام وچندمین بعد کامل لباسامو پوشیدو وبیرون رفتم وارایشگر لباسامو درست کرد وواسم عطر گذاشت چندمین بعد اماده شدم وساعتو دیدم۵:۴۲بود باید میرم سمت ارایشگاه ات بعد ازارایشگاه بیرون زدم ورفتم سمت ماشینمو روشن کردم وحرکت کردم.
ویو ات
تو اتاق انتظار ایستادم وخیلی استرس دارم الان هیون میاد خیلی خوشگلی کرده مطمئنم اصلا به زیبایش نمیرسم وعکاسی وارد اتاق شد وسلام کردیم وچندتا سوال ازم پرسید منم جواب دادم وبم گفته که چندژست واسه عکاسی تنهایی بگیرم منم این کارارو کردم بعد یکی ازارایشگرا درو زد ووارد شدو گفت
ارایشگر: عروس جان داماد رسید
ات: ا. اهان. مم. نون (لکنت)
واییی مگه چمهههه مگه تاحالا هیونو ندیدم هعیییی امیدوارم روزمون خراب نشه وبعد عکاسی سمت یه گوشه ایستاد وشروع به ظبط فیلم کرد.
ویو نویسنده
هیون اروم قدم میزنه تا به اتاقی که ات توش هست رسید وبا دسته گل خوشگل وارد اتاق شد وات ات پشتشو به هیون داده بود وبعد برگشت توچشای هم نگا کردن هیون یه چشمکی زد وخندید ات هم سرشو پایین کرد وبعد هیون سمت ات رفت وگلو بهش داد ودساش روهردوش طرف صورتش گذاشت وبه خودش نزدیک کرد ویه بوسه روپیشونیش گذاشت
.
.
.
.
عروسی تموم شده و سوار ماشین شدیم وسمت خونه حرکت کردیم خیلی استرس دارم طول راه فقط به بیرون پنجره نگا میکنه واصن به هیون نگا نمیکنم ویهویی هیون دسش رو رونم گذاشتو لب زد
هیون: بیب چرا استرس داری(خمار. اروم)
ات: امم عه م. من اس. استرسی ندارم!(لکنت)
هیون: هه معلومه بیب(نیشخند. رون ات روفشرد)
ات: اهه(ناله ارومی کردی)
چندمین بعد خونه رسیدید وهیون ماشنو پارک کرد وازماشین بیرون زد ورفت سمتت ودرو باز کرد ویه دستی زیرکمرت ودست دوم زیر زانوهات گذاشتو بلند کرد وبعد وارد خونه شد ودرو بست وروپلها رفت ووارد اتاق مشترکتون شد
اسمات جنبه نداری نخون🔞😈✨
وتورو روتخت گذاشت وکرواتشو شل کرد ودراورد وروت خیمه زد ولباش رولبات گذاشت وشروع به مک وبوسیدن لبای بامزت شد ویکی ازدساس زیر کمرت بردووبندهای لباستو باز کرد وبایه حرکت لباستو پایین کشید وکاملا دراوردورفت سمت گردنت ومارک کرد ومیبوسید وازت جداشد ودکمه پیرهنشو باز کرد ودراورد ودوباره روت خیمه زد ولباش رولبات گذاشت وعمیق میبوسه وزبونش زبونتو لیس میزنه وتو داخل دهنش ناله میکنی ودسش سمت سوتین سفیدت بزد وباز کرد ودراورد بعد ازلبات دلکند ورفت سمت سینهات یکی میخورده ومیلیسه ودمی فشاد ونیش میزنه توهم نالهای بلندی میزنی وبعد دلکند وشلوارش وباکسرشو دراورد وبعد شورتتو دراورد وسرش بین پاهات برد وشروع کرد به لیسیدن پوس. نت تودست توموهاش فروکردی ویکم محکم گرفتیشون وناله میکنی چندمین بعد سرشو بالا برد وعضوشو سمت پوس. ینت کرد ومیمالید ویهویی کلشو واردت کرد تو یه جیغ بلندی کشیدی وشروع به تلمبه زدن کردو یکم گذشت ویه مایع گرم ازت بیرون اومد وهیون عضوشو دراورد وبه پوسی. نت نگا کرپ ونیشخندی زد وبعد دستمال از میز عسلی کنارتخت برد وتمیزت کرد ودوباره وردویشو تنظیم کرد وشروع به ضربه زدن کرد چند مین بعد باسرعت میکوبه وتو ناله میکنی ونزدیک ارضا هردوتون بود
ات: اههه. ددییی دارم اهه میام
وهیون ضربهاشو سریعتر کرد وچندمین بعد با یه ناله جفتتون کام کردین وخیون خسته وکوفته روتخت افتاد ویه بوسه رولبات گذاشت وتو توبغلش هدایتت کرد وخوابیدید
the end🤍✨
نطردرکامنت💙✨
- ۴۳۱
- ۱۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط