شهید محمد غفاری
#شهید_محمد_غفاری
#فاتح_جاسوسان
آتیش زیاد بود؛ توقف به صلاح نبود.سریع بلند شدم رفتم سمت قله اونجا چند تا ترکش نوش جان کردم ،حجم آتش زیاد بود.دشمن فهمیده بود که میخواهیم کار را یک سره کنیم.پشت بیسیم به من اعلام کردند که مجتبی بابایی زاده مجروح شده برو کمکش.
من از بالا غلت خوردم اومدم پایین. تو این حال چشمام به پیکر بی جان یکی از بچه ها افتاد.می دانستم که بابایی زاده اینجا نیست.با تعجب به سمت او رفتم .بالای سرش رسیدم و رویش را برگرداندم .یک باره خشکم زد.
در مقابلم پیکر بی جان محمد غفاری بود.چشمانش هنوز بازبود. درآن تاریکی نور عجیبی در چمانش برق می زد دهانش هم نیمه باز بود.اول فکر کردم موج او را گرفته.تکانش دادم
گفتم: محمد بلند شو..
بلند شو .....
اما دیدم خبری نیست.نبضش را گرفتم.دیدم نمیزنه!نگاه کردم دیدم از پهلو و گردن جراحت داره.او به فاصله کمی از حسین رضایی افتاده بود.
💠 سریع پایین تر آمدم.دیدم #علی_بریهی هم آنجا افتاده و شهید شده..!
خدای من اینجا چه خبر شده؟!همه رفتند و من ماندم.سریع رفتم پیش جعفر خان تا کسب تکلیف کنم. دیدم چند تا ترکش به گردن و پهلوش خورده و شهید شده کم کم خواب حاجی داشت تعبیر می شد. هنوز صداش تو گوشم بود که میگفت:بچه ها دیگه چیزی نمونده،بچه ها #دوازده_نفرمون شهید می شیم!خشاب های من خالی شده بود .رفتم که خشاب شهدا رو بردارم دیدم که همشون تا آخرین فشنگ جنگ کردند و بعد شهید شدند.رفتم تا مجتبی رو پیدا کنم.
دیدم که سید محمود روی زمین افتاده و از پهلوش خون زیادی رفته و شهید شده. بعد ها از بچه ها شنیدم که نارنجک کنار سید محمود منفجر شده و ترکش پهلوی او را شکافته!عجب رازی داشت !سید علاقه خاصی به حضرت زهرا داشت و حالا...مجتبی کنار #سید_محمود بود.رفتم بالای سرش ببینم از کجا تیر خورده. دست کشیدم که یک دفعه چهار تا انگشتانم رفت داخل پهلوی مجتبی تمام دستم خونی شد.حالا پیکر غرق خون مجتبی جلوی چشمام بود!تو این چند دقیقه این ششمین شهیدی بود که من بالای سرش رسیدم لحظات عجیب و سختی بود.
بچه های #گردان_قمر_بنی_هاشم_(ع) داشتند یکی یکی پرپر می شدند.مجتبی و سید محمود رو کشیدم پشت یک تخته سنگ،صورتشان رو پوشاندم تا بچه ها نبینند. #شهیدمحرابی_وصفری_تبارم هم دورتر از بچه ها کنارهم شهیدشدن.خلاصه در ان سحر گاه خیلی ها پرواز کردند و به وصال یار رسیدند آنها باپیکری غرق در خون به دیدار مولایشان رفتند.
#فاتح_جاسوسان
آتیش زیاد بود؛ توقف به صلاح نبود.سریع بلند شدم رفتم سمت قله اونجا چند تا ترکش نوش جان کردم ،حجم آتش زیاد بود.دشمن فهمیده بود که میخواهیم کار را یک سره کنیم.پشت بیسیم به من اعلام کردند که مجتبی بابایی زاده مجروح شده برو کمکش.
من از بالا غلت خوردم اومدم پایین. تو این حال چشمام به پیکر بی جان یکی از بچه ها افتاد.می دانستم که بابایی زاده اینجا نیست.با تعجب به سمت او رفتم .بالای سرش رسیدم و رویش را برگرداندم .یک باره خشکم زد.
در مقابلم پیکر بی جان محمد غفاری بود.چشمانش هنوز بازبود. درآن تاریکی نور عجیبی در چمانش برق می زد دهانش هم نیمه باز بود.اول فکر کردم موج او را گرفته.تکانش دادم
گفتم: محمد بلند شو..
بلند شو .....
اما دیدم خبری نیست.نبضش را گرفتم.دیدم نمیزنه!نگاه کردم دیدم از پهلو و گردن جراحت داره.او به فاصله کمی از حسین رضایی افتاده بود.
💠 سریع پایین تر آمدم.دیدم #علی_بریهی هم آنجا افتاده و شهید شده..!
خدای من اینجا چه خبر شده؟!همه رفتند و من ماندم.سریع رفتم پیش جعفر خان تا کسب تکلیف کنم. دیدم چند تا ترکش به گردن و پهلوش خورده و شهید شده کم کم خواب حاجی داشت تعبیر می شد. هنوز صداش تو گوشم بود که میگفت:بچه ها دیگه چیزی نمونده،بچه ها #دوازده_نفرمون شهید می شیم!خشاب های من خالی شده بود .رفتم که خشاب شهدا رو بردارم دیدم که همشون تا آخرین فشنگ جنگ کردند و بعد شهید شدند.رفتم تا مجتبی رو پیدا کنم.
دیدم که سید محمود روی زمین افتاده و از پهلوش خون زیادی رفته و شهید شده. بعد ها از بچه ها شنیدم که نارنجک کنار سید محمود منفجر شده و ترکش پهلوی او را شکافته!عجب رازی داشت !سید علاقه خاصی به حضرت زهرا داشت و حالا...مجتبی کنار #سید_محمود بود.رفتم بالای سرش ببینم از کجا تیر خورده. دست کشیدم که یک دفعه چهار تا انگشتانم رفت داخل پهلوی مجتبی تمام دستم خونی شد.حالا پیکر غرق خون مجتبی جلوی چشمام بود!تو این چند دقیقه این ششمین شهیدی بود که من بالای سرش رسیدم لحظات عجیب و سختی بود.
بچه های #گردان_قمر_بنی_هاشم_(ع) داشتند یکی یکی پرپر می شدند.مجتبی و سید محمود رو کشیدم پشت یک تخته سنگ،صورتشان رو پوشاندم تا بچه ها نبینند. #شهیدمحرابی_وصفری_تبارم هم دورتر از بچه ها کنارهم شهیدشدن.خلاصه در ان سحر گاه خیلی ها پرواز کردند و به وصال یار رسیدند آنها باپیکری غرق در خون به دیدار مولایشان رفتند.
۱.۸k
۱۳ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.