دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من…
گر از قفس گریزم ، کجا روم ، کجا ، من؟… کجا روم؟ که راهی ، به گلشنی ندارم…
که دیده برگشودم ، به کنج تنگنا ، من…
نه بستهام به کس دل ، نه بسته دل به من کس…
چو تخته پاره بر موج ، رها ، رها ، رها من…
ز من هر آن که او دور ، چو دل به سینه نزدیک…
به من هر آن که نزدیک ، ازو جدا ، جدا من…
نه چشم دل به سویی ، نه باده در سبویی…
که تَر کنم گلویی ، به یاد آشنا ، من…
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟… که گویدم به پاسخ ، که زندهام چرا من؟… ستارهها نهفتم در آسمان ابری…
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من… (سیمین بهبهانی)
گر از قفس گریزم ، کجا روم ، کجا ، من؟… کجا روم؟ که راهی ، به گلشنی ندارم…
که دیده برگشودم ، به کنج تنگنا ، من…
نه بستهام به کس دل ، نه بسته دل به من کس…
چو تخته پاره بر موج ، رها ، رها ، رها من…
ز من هر آن که او دور ، چو دل به سینه نزدیک…
به من هر آن که نزدیک ، ازو جدا ، جدا من…
نه چشم دل به سویی ، نه باده در سبویی…
که تَر کنم گلویی ، به یاد آشنا ، من…
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟… که گویدم به پاسخ ، که زندهام چرا من؟… ستارهها نهفتم در آسمان ابری…
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من… (سیمین بهبهانی)
- ۲.۵k
- ۱۶ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط