پاسخ بانو میر افشار به شعر بی تو مهتاب شبی از فریدون مشیر
پاسخ بانو میر افشار به شعر بی تو مهتاب شبی از فریدون مشیری"
بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده بخونم
تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم ؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم،
تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم،
تو ندیدی!
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی .
چون در خانه ببستم ،
دگر از پای نشستم ،
گوئیا زلزله آمد ،
گوئیا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی
تو همه بود و نبودی ، تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من ؟
که ز کویت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل ،
به تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدائی ؟
نتوانم ، نتوانم
بی تو من زنده نمانم .....
بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده بخونم
تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم ؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم،
تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم،
تو ندیدی!
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی .
چون در خانه ببستم ،
دگر از پای نشستم ،
گوئیا زلزله آمد ،
گوئیا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی
تو همه بود و نبودی ، تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من ؟
که ز کویت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل ،
به تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدائی ؟
نتوانم ، نتوانم
بی تو من زنده نمانم .....
- ۱.۷k
- ۱۶ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط