بیا برای یک بار هم که شده
بیا برای یک بار هم که شده
خجالت را کنار بگذاریم
کنار هم زانو زده و تکلیف
احساسمان را یک سره کنیم
بیا و بگذار بدانیم
کلافه ایم و غصه داریم یا
مخلوطی از هردویشان ساخته
و همچو آب نطلبیده استخر
بی آنکه مرادی در کار باشد
قورتش داده ایم که این طور
حال درونمان بهم ریخته است
بیا و بگذار این بار فنجانی شرم
داغ کرده ، بر کام دل بگذاریم و
پای قدیسه عشقمان را وسط بکشیم
همان قدیسه که تمام حریم های بزرگ
عشق مابین وجودیت جسمی مان را
به پاس حرمت آنقدر حفظ کرد
که هیچ پاره تنی برای ما نگذاشته است
کاش تلفیقی زمینی رقم می زدیم و
جگر گوشه ای برای تنهایی می تراشیدیم
تا نبود هم را کمی آرام تر قورت دهیم
کاش داشتیم و کاسه دوری دیدار را
با تار نگاه و خنده لبانش سیراب
انتظار تلخ خودخواهی جدایی می کردیم
کاش جگر گوشه ای داشتم و
لحظه آخر نومیدی
انگشت اشاره ام را جای تکاندن
ماشه کمانچه پدربزرگ پیر پچگیمان
خرج نوازش موهای شبیه تو می کردم
کاش داشتم و بغل زدن آغوش کوچکش را
استشمام تمام بوهای نبودنت می کردم
اصلا مرا چه به این کاش های خیالی
مرا با تو قاب کوچکی عکس کافی بود
خسته ام کرده است دیوار سفید اتاق
ی
که هر لحظه چرخ خاطرات ذهنی خسته
را می تاباند تا شاید تصویر کوچکی
از خنده شیرینت را برای آرام کردن
چشمان خیسم بر صفحه خود بگذارد
بی آنکه بداند تلاش بی سرانجامش
فقط ثانیه به ثانیه عمرم را کم می کند
کاش مرا با تو قاب کوچکی عکس بود
کاش..
#حمیدرضا_میتران
خجالت را کنار بگذاریم
کنار هم زانو زده و تکلیف
احساسمان را یک سره کنیم
بیا و بگذار بدانیم
کلافه ایم و غصه داریم یا
مخلوطی از هردویشان ساخته
و همچو آب نطلبیده استخر
بی آنکه مرادی در کار باشد
قورتش داده ایم که این طور
حال درونمان بهم ریخته است
بیا و بگذار این بار فنجانی شرم
داغ کرده ، بر کام دل بگذاریم و
پای قدیسه عشقمان را وسط بکشیم
همان قدیسه که تمام حریم های بزرگ
عشق مابین وجودیت جسمی مان را
به پاس حرمت آنقدر حفظ کرد
که هیچ پاره تنی برای ما نگذاشته است
کاش تلفیقی زمینی رقم می زدیم و
جگر گوشه ای برای تنهایی می تراشیدیم
تا نبود هم را کمی آرام تر قورت دهیم
کاش داشتیم و کاسه دوری دیدار را
با تار نگاه و خنده لبانش سیراب
انتظار تلخ خودخواهی جدایی می کردیم
کاش جگر گوشه ای داشتم و
لحظه آخر نومیدی
انگشت اشاره ام را جای تکاندن
ماشه کمانچه پدربزرگ پیر پچگیمان
خرج نوازش موهای شبیه تو می کردم
کاش داشتم و بغل زدن آغوش کوچکش را
استشمام تمام بوهای نبودنت می کردم
اصلا مرا چه به این کاش های خیالی
مرا با تو قاب کوچکی عکس کافی بود
خسته ام کرده است دیوار سفید اتاق
ی
که هر لحظه چرخ خاطرات ذهنی خسته
را می تاباند تا شاید تصویر کوچکی
از خنده شیرینت را برای آرام کردن
چشمان خیسم بر صفحه خود بگذارد
بی آنکه بداند تلاش بی سرانجامش
فقط ثانیه به ثانیه عمرم را کم می کند
کاش مرا با تو قاب کوچکی عکس بود
کاش..
#حمیدرضا_میتران
۳.۳k
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.