میرفتیم

می‌رفتیم
و درختان چه بلند
و تماشا چه سیاه!
راهی بود از ما تا گل هیچ
مرگی در دامنه‌ها
ابری سر کوه
مرغان لب زیست

می‌خواندیم:
بی تو ؛
دری بودم به برون
و نگاهی به کران
و صدایی به کویر ...

#سهراب_سپهری
دیدگاه ها (۴)

یک طایفه را بهر مکافات سرشتندیک سلسله را بهر ملاقات ...

من چهره ام گرفتهمن قایقم نشسته به خشکیبا قایقم نشسته به خشکی...

نه به آبی‌ها دل خواهم بستنه به دريا-پريانی كه سر از آب به در...

پرسیدم: «چند تا منو دوست نداری؟»روی یک تکه از نیمرو، نمک پاش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط