شکوه برگ برگ هستی ام را خار و خس کردند

شکوه برگ برگ هستی ام را خار و خس کردند
بهارم را از انگشتان سرسبزم هرس کردند

به سوگ برگهایم قامتم خشکید تا اینکه
اجاق خانه هاشان شاخه هایم را هوس کردند

شبیه یک کبوتر ابتدا چیدند بالم را
سپس بر ریشه هایم خاک را مثل قفس کردند

نهالم را به رویای کفاف شعله پروردند
همانها که نفس دادند خود منع نفس کردند

تو یاس ریشه هایم را نمیبینی بهار من
مرا لال آفریدند و تو را فریادرس کردند...

#علی_ارجمند
🍃❤️
دیدگاه ها (۰)

"حضور تو کنار من" همیشه جاودانه هستبرای ماندنت بگو هنوز هم ب...

"جامانده دلم حسرت دیدار کجا ماندعشقی که نشد ، واژه انکار کجا...

حال و روزم را اگر خواهی،،بدان اینگونه امبعد تو در کوچه دارم ...

زنده ام کن که روم باز بقربان سرتتا بکی صبر کنم روز قیامت دیر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط